کتاب میوه خارجی
کتاب میوه خارجی
قبلا یک بار موفق شده بود درنهایت کاناپهی موردنظرش را بهدست آورد. دلالی کاناپه را از دستش درآورده بود، او هم دلال را شناسایی کرده و فروشنده یک مغازه بنجلفروشی را راضی کرده بود که کاناپه را برایش از آن دلال بخرد. دو برابر قیمت اولیه برایش آب خورده بود، هرچند در آن زمان اهمیتی برایش نداشت، ولی بعدا از خریدش پشیمان شده بود. پس از گذشت چند ماه، هر وقت چشمش به آن میافتاد، دیگر آن را یک شی ء عتیقه نایاب نمیدید، بلکه نرخ کاذبی میدید که به زور به او تحمیل شده بود.
جونز کنار ردیفی از درهای لنگه به لنگهی جورواجور ایستاده بود.
- رت تمام شده؟ خریدت را کردی؟
دِیزی به قاب یکی از شیشههای مات تکیه داد و گفت:
- نه.
مصمم بود آه و ناله راه نیندازد. حالا یاد گرفته بود که از ابعاد مختلف به مسائل نگاه کند. گفت:
- از کفم رفت.
در همین لحظه، شیشهای که دِیزی به آن تکیه داده بود، شکست. دِیزی جیغ زد و به یک طرف پرت شد.