کتاب تنها در پاریس و داستانهای دیگر
کتاب تنها در پاریس و داستانهای دیگر
دو نفری، بازو در بازوی هم در خیابانهای خالی قدم میزدند و از کنار گالریهای هنر و ساختمانهای بلند عبور میکردند. ساعت یک ربع به چهار بامداد است. پاهای نل از پایکوبی زیاد درد میکرد، گوشهایش نیز سوت میکشید. هرگز تا این اندازه خسته نشده بود.
وقتی از گربه وحشی بیرون آمدند. تلوتلو میخوردند، اما در نیم ساعت آخر نل به دلایلی هشیار شده است.
«نل، نمیدونم کجا داریم میریم.»
نل اهمیتی نمیداد. میتوانست برای همیشه این گونه پیاده راه برود. «خب، نمیتونم به هتل برگردم. ممکنه پیت هنوز اونجا باشه.»
صفحه 116
چه خوشاقبالاند آنان که در زمانهی شوستاکوویچ زیست میکنند!
معرفی کتاب چگونه شوستاکوویچ نظر مرا تغییر داد نوشتهی استیون جانسون
نگران من نباش! من از عهدهی همه چیز برمیآیم
معرفی کتاب سهگانهی پیپی جوراب بلند نوشتهی آسترید لیندگرن
تا مهر و مه تابنده است؛ ایران ما پاینده است
معرفی کتاب کودک باغ ایران نوشتهی حسین گلگلاب