کتاب زندگی دومت زمانی آغار می شود که می فهمی فقط یک زندگی داری
کتاب زندگی دومت زمانی آغار می شود که می فهمی فقط یک زندگی داری
از پیشرفتهایی که داشتم خیلی خوشحال بودم و احساس میکردم که سرانجام در مسیر درستی حرکت میکنم. اما خیلی وقتها نوعی حالت عصبی وحشتناک، هیجان کاذب و احساس سرخوشی عجیبی داشتم که خوابم را آشفته میکرد و آرامشم را به هم میریخت. بهعبارتدیگر، استرس داشتم. جوشوخروشِ تغییرها ذهنم را میسوزاند و کاری نداشت که اعصاب پرحرارتم مقاومتم را از بین ببرد. به دلیل خطر انفجار، مجبور میشدم سوپاپها را کمی شل کنم. قادر به تحمل این فشار عصبی نبودم، بنابراین با کلود در موردش حرف زدم. او هم این موقعیت را بهترین فرصت دید تا با من از فواید مراقبه و انسجام قلبی حرف بزند، مفاهیمی که برای آدم پرجنبوجوشی مانند من بیفایده به نظر میرسید.
صفحه 128