کتاب موسیقی شب
کتاب موسیقی شب
ایزابل از نسلی بود که دیگر دختران، عاشق اولین خواستگار خود نمیشدند تا به او جواب مثبت دهند، اما لحظهای که ایزابل هیدن، لارنت آنتویین دالنسی را دید، مطمئن بود که دیگر به دنبال مردی دیگر در زندگیاش نخواهد بود. روزی در گروه ارکستر مشغول نواختن قطعهی براش رومنس بود که به این نتیجه رسید و همین امر باعث شگفتیاش شد؛ او هیچگاه تا آن زمان ذرهای عشق را نسبت به کسی احساس نکرده و تمام وقتش را صرف موسیقی کرده بود و تصمیم نداشت ازدواج کند، چون فکر میکرد با ازدواج از موسیقی فاصله خواهد گرفت، اما حالا غافلگیر شده بود. او خود را عاشق یافته بود. شب قبل، شام را در رستوران لس هالز خورده بودند و لارنت به او گفته بود که تا به حال از صدای ساز هیچ فردی به اندازه او خوشش نیامده است و هنگامی که ایزابل را در حال ساز زدن دیده، عجیبترین لحظه را در تمام عمرش احساس کرده و هیچ گاه انتظارش را نداشته است.