کتاب داستان دوست من (کنولپ)
کتاب داستان دوست من (کنولپ)
پیش از بهار
در آغاز دههی نود بود که رفیق ما كنولپ ناچار چند هفتهای در بیمارستانی ویژهی بینوایان بستری شد و در اواسط فوریه، در سرمایی سنگ شکاف، از بیمارستان مرخصش کردند. بیداد سرما چنان بود که پس از چند روز رها گردی دوباره تب گریبانش را گرفت و به فکر جستن جایی برای استراحت و بهبود افتاد. او هرگز از بابت دوست کمبودی نداشت و در آن صفحات تقریباً در هر شهرکی که میخواست میتوانست دری بیابد که دست دوستی آن را به رویش بگشاید. اما او آدم آزادهای بود و عزت نفسش اجازه نمیداد از مهمان نوازی دوستان جز در وقت درماندگی سود جوید و به این سبب مهمان کردنش اسباب مباهات میزبان میبود.
صفحه ۹