کتاب بر جاده های آبی سرخ
کتاب بر جاده های آبی سرخ
1 عدد
پنجشنبه بازار، تمامش با سایهبانهای کتان وصله خورده و حصیرهای تکه پاره - و هر سایهبان روی چندین چوب - برپا شده بود.
عصر تابستان جنوب بود آتش از آسمان میبارید از زمین تنوره میکشید از دل دریا میجوشید؛ اما زنان و مردان ریگ هیچ باکیشان نبود هر جور خوراکی، پوشاکی، و اشیاء زینتی که گردآوری آنها ممکن بود محدود و معدود و فقیرانه چیده بودند زیر سایهبانها و چشم به راه داشتند یا مشغول کلنجار رفتن بودند و قیل و قال کردن با آنها که از مضافات ریگ میآمدند برای خرید، معاوضه، فروش یا نگاه کردن فقط، یا خبردار شدن از اوضاع و حوادث روز، و یا برای هر آنچه که در پنجشنبه بازارها شیرین است و دلنشین و به یاد سپردنی، و به خاطرش پنجشنبهی دیگر، بازآمدنی و دل در سینه به تپش واداشتنی.
صفحه ۴۲