کتاب باران تابستان

 روی جلد کتاب باران تابستان

کتاب باران تابستان


ناشر: اختران
نوع جلد:شمیز,رقعی
مشخصات بیشتر
متاسفانه این کتاب موجود نیست
درباره‌ کتاب

ژَن ساکت نشسته بوده جلوش، بعد پدر بیدار شده. کمی خجل بوده، بعد هم از ژَن عذرخواهی کرده، به ژَن گفته که عذاب می‌کشد، گفته که دچار همان عذابی است که گاهی، وقتی جوان بودند، از دست مادر می‌کشید. بعد گفته که نباید به این ملال توجه کرد، این هم مثل آن یکی، که مادر باعثش شده بود، تمام می‌شود.

پدر می‌خواسته برود مرکز شهر، کله‌اش کمی گرم بوده، نگاهش به ژَن همان اضطراب قبلی را دارد، وقتی که ژَن با تمام وجود از سعادت عجیبش حرف می‌زد. حالتش طوری است که انگار نگاه کردن به ژَن باعث مرگش می‌شود. در وجود ژَن چیزی می‌بیند که کسی جز او نمی‌تواند ببیند. در او حزنی را می‌بیند که خود ژَن از آن بی‌خبر است، حزنی باشکوه، حزنی دهشتناک. 

پدر به ژَن گفته است که تو مثل مادرت وحشی هستی، شبیه او هستی. ژَن لبخند زده است.

باد از وزیدن باز ایستاده؛ تردد ماشین‌ها در بزرگراه کمتر شده است. نورِ چراغ‌های فراز جاده بر حاشیة سیمانِ سیاه ثابت است. نگاه ژَن به نورِ چراغ‌هاست.

صفحه ۷۹

مشخصات کامل کتاب
نام کتاب: باران تابستان
ناشر: اختران
نوع جلد:شمیز,رقعی
تعداد صفحات:134
شابک:9789642072521
شماره چاپ:1
سال چاپ:1398
امتیاز و دیدگاه کاربران
از 5
امتیاز دهید!
شما هم درباره این کتاب دیدگاهتان را ثبت کنید!

هیـچ دیدگاهی برای این کتاب ثبــت نشـده است! اولین دیدگاهتان را بنویسید
هیـچ دیدگاهی برای این کتاب ثبــت نشـده است! اولین دیدگاهتان را بنویسید
کتاب‌های مرتبط
بر اساس:
نویسنده ناشر مترجم