کتاب باغ گذر

نویسنده: مارگریت دوراس

- مرد آن خانواده‌ای که من برایشان کار می‌کنم، به گمانم مرد خوشبختی است، یک آقایی است صاحب‌منصب، پولدار. با این همه، آدمِ پریشانی است، بله، مثل کسی که مدام در عذاب باشد. مطمئنم که تابه‌حال نگاهم نکرده، بعید است که مرا بشناسد، اصلاً حضور مرا ندیده.

- با این حال، شما جزو دخترهایی هستید که مردم نگاهشان می‌کنند.

- ولی این آقا به هیچ‌کس نگاه نمی کند. می‌شود گفت که حتی بلد نیست از چشم‌هاش درست استفاده کند. به همین علت هم اغلب به‌نظرم می‌رسد که خوشبختیش کمتر از آن است که آدم فکر می‌کند. انگار از همه چیز خسته شده است، حتی از نگاه کردن.

- زنش چطور؟

- زنش هم مثل خودش، به نظر خوشبخت می‌آید، ولی می‌دانم که نیست.

صفحه ۶۱

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب باغ گذر

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

دیگریِ دروغین، دیگریِ راستین

مروری بر نمایشنامه‌ی آی بی‌کلاه، آی باکلاه نوشته‌ی غلامحسین ساعدی

ردپای شهرزاد بر سنگفرش شیلی

مروری بر کتاب اوالونا نوشته‌ی ایزابل آلنده

مسخ تقصیر

مروری بر کتاب مسخ نوشته‌ی فرانتس کافکا

کتاب های پیشنهادی