کتاب همه ی افق

نویسنده: فریبا وفی

زدیم بیرون. هوا ذره‌ای گرم نشده بود. دست‌فروش‌ها جوراب و کلاه‌های پشمی را روی پارچه‌ای کنار خیابان می‌چیدند. رفتیم طرف میدان دیگر شهر. امیدوار بودیم جای گرمی پیدا کنیم. نبود. نشستیم روی نیمکت. یخ بود. از دهانم بخار درمی‌آمد. به ساعتش نگاه کرد. یک جور بیهودگی قلبم را پر کرد. بعد از یازده سال آمده بودم. می‌دانستم که نباید می‌آمدم. در کتاب‌ها خوانده بودم که آدم‌ها بعد از چند سال همانی نیستند که قبلا بودند. رابطه‌ها هم. توی فیلم‌ها هم دیده بودم. ما از این داستان مستثنا نبودیم. نباید می‌آمدم.

صفحه 65


متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب همه ی افق

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

پس از سال‌ها....

مروری بر کتاب بعد از پایان نوشته‌ی فریبا وفی

رویای تبت

برگرفته از کتاب "رویای تبت" نوشته‌ی فریبا وفی، نشر مرکز

پرنده‌‌ی من

برگرفته از کتاب "پرنده‌‌ی من" نوشته‌ی فریبا وفی، نشر مرکز

کتاب های پیشنهادی