کتاب ماه کامل می شود
کتاب ماه کامل می شود
1 عدد
در مثل درهای معمولی باز نشد شبح عبوسی بازش کرد. آرام اما کامل انگار میخواست فضای تاریک و خالی زندگی را نشانم بدهد جوری نگاهم کرد که آنجا بودنم بیمعنیترین کار دنیا به نظر میآمد از فرزانه گفتم و این که برای کار آمدهام و کمی عقب رفتم شبح از در جدا شد و رفت داخل راهرو تاریک و باریکی بود فکر کردم اگر پایم را بگذارم تو چند خفاش بالای سرم جیغ میکشند میپرند این طرف آن طرف و کلهام به یکی از تار عنکبوتهای غول آسا گیر میکند به سرم زد در را ببندم و برگردم اما این کار را نکردم آدمش نبودم کاری را که شروع میکردم تا ته میرفتم.
پشت جلد