کتاب نامه به سیمین
کتاب نامه به سیمین
1 عدد
در هر حال ما دیدیم در حقارتهای غریبه زندگی کنیم کمتر درد میکشیم تا در حقارتها و دروغهای خودمان. اول سال 1967 آمدم بیرون. قرار بود فردای روزی که شاه تاجگذاری داشت حرکت کنم، اما باور میکنی که تماشای تاجگذاری در تلویزیون عملا ناخوشم کرد و یک هفته خوابیدم. بعد رفتم. هفت هشت ماهی ماندم، لیلی میخواست عروسی کند ناچار برگشتم. فروغ نبود و نبودن او دردناک بود، و دردناک بود تمام سروصداهایی که پس از رفتن او بر پا شده بود چه از قماش مجیزخوانی و چه از دسته حسادتهایی که از مرگ او میکشیدند! از این که او مرده است حسدشان میشد و از این که من با غم ماندهام حسدشان میشد و یک چیز به این سادگی را تبدیل کرده بودند به موضوع خالی کردن عقدههاشان.