کتاب مردی که حرف می زند
کتاب مردی که حرف می زند
به فلورانس آمدهام تا برای مدّتی پرو و پروئیها را از یاد ببرم ولی ناگهان صبح امروز آن دیار تیرهبخت به غیرمنتظرهترین نحو بر سرم فرود آمد. از خانة بازسازی شدة دانته، از کلیسای کوچک سان مارتینو دل وسکوو و کوچة باریکی که بنابر افسانه، دانته در آن برای نخستین بار بآتریس را دیده بود بازدید کرده بودم که در پاساژ سانتامارگریتا ناگهان ویترینی مرا متوقف کرد: کمانها، پیكانها، پارویی با ظرافت پرداخت شده، کوزهای با طرحهای هندسی و آدمکی پوشالی در کوشمای نخی سرخپوستان. بخصوص سه چهار عکس بود که ناگهان بوی جنگلهای پرو را به من باز گرداند. رودهای پهناور، درختهای شکمدار، قایقهای شکننده، کلبههای موقتی بر پایههای چوبی و گروههایی از مردان و زنان نیمهعریان و با رنگهای تند که از درون تصویر براقشان به من خیره شده بودند.
صفحه ۵