کتاب برف های آبی
کتاب برف های آبی
1 عدد
چیزهایی که خواندم تکانم دادند و من را به جایی رساندند که هنوز هیچ کس مرا به آنجا نرسانده بود. ساکت شدم؛ مادرم هم سکوت کرده بود. برای نخستین بار از هنگام تبعیدمان خدا با ما حرف می زد، ما از نو به میان برگزیدگان برگشته بودیم. آیا پرسشی راجع به انگیزه تبعیدمان میتوانست در من زاده شود؟ قطعاً بله، اما جوانه نزد. نمی دانم چرا، ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. او سرمای سیبری و گرسنگی را نصیبم کرده بود. چرا به اهریمن های بی شمار اجازه داده بود پیشرفت کنند. حتماً به این علت که انسان در سالهای خامی قادر نیست از خدا سؤال کند و ترجیح میدهد به حرفهای او گوش بدهد. به گفته های او گوش بدهد و از آنها خرسند شود خرسند شود، که از یاد نرفته.
پشت جلد