کتاب جزیره گنج
کتاب جزیره گنج
1 عدد
نمیدانم از هوش رفتن دقیقاً چه جور حالتی است، ولی خوب میدانم که چند لحظه ای تمام دنیا مثل غبار چرخانی در برابرم چرخید و محو شد؛ سیلورو پرندگان و نوک تپه بلند «دوربین یک چشمی» مقابل چشمانم چرخیدند و چرخیدند و واژگون شدند، و انواع و اقسام ناقوسها در گوشهایم به صدا درآمدند و صداهای دور دستی فریاد برداشتند.
وقتی دوباره به هوش آمدم، آن هیولا خودش را جمع و جور کرده بود؛ چوبش زیر بازویش بود کلاهش روی سرش بود. درست پیش پایش تام بی حرکت روی علفزار افتاده بود؛ ولی آن آدمکش ذره ای هم به او اعتنا نداشت و چاقوی خون آلودش را با دسته ای علف پاک میکرد.