شهریار مندنیپور نویسندهای فرمگرا است که کارکرد زبان و نحوهی استعمال آن در اثر، بیش از هر ویژگی دیگر در داستانهایش دیده میشود. نویسنده در مومیا و عسل که سومین مجموعه داستانی اوست هم از این ویژگی بهره برده است. این مجموعه شامل سیزده داستان کوتاه است که با زبانی شاعرانه به وجوه اساطیری اتفاقات روزمره میپردازد.
در پس داستانهای این مجموعه رویدادهای رنجآوری روایت میشوند که هستی شخصیتها را به تردیدی ماخولیایی دچار میکنند.«زنک یازده ماه را تمام کرده و هنوز بچهاش نیامده. بچه توی شکمش زنده است، ولی نه میافتد نه میآید. میگویند صدای گریهاش را هم میشنوند. من برای آنکه نشنوم زدم به سردابه.»۱
در هر داستان رازی در میان است که معمایی را پیش میکشد.«زمان و مکان از ایجاد صدا عاجزند و پیرزن به سوی سقف دست دراز میکند و تلاش میکند که برخیزد. آنجا در تراوش سرما و نور یخی، پاسخ یک معمای نیمقرنی نهفته است.»۲ خواننده برای کشف آنچه در لایههای روایت نهان است از دالانهای متعددی عبور میکند؛ از هویت، احساسات، تاریخچه و تجربیات شخصیتها.
وجه دیگر داستانهای این مجموعه شناور بودن زمان است. خواننده در یک خوانش ممکن است از زمانی به زمان دیگر و از عینیت آنچه در حال وقوع است به انتزاع آن برسد. واقعیتی که در دل داستانهاست گاهی از اندیشهی کاذب شخصیتها و گاه دیگر از گمانهایی تغذیه میشود که آنها به حق یا ناحق دربارهی مسائل دارند. پس در برخورد با این داستانها نمیتوان پی حقیقتی یگانه و اصیل بود.
کتاب مومیا و عسل خوانی گشوده از رنگها، بوها و چشماندازهای طبیعت است. رود، درخت، دریا، باران و آب، خاک و آتش در ساخت فضای داستانها به یاری نویسنده میآیند.«خودم را کشاندم زیر باران؛ صورتم را در معرض قطرهها قرار دادم و طعم دانهای را چشیدم: مزه خاک.»۳ نگاه حساس مندنیپور لرزهی برگ نارنج بر درخت از تماس باد را هم میبیند و به زبانی که به شعر میل میکند تجربههای دیداریاش را مینویسد؛ تجربههایی که دیگران به آنی غفلت آنها را از کف دادهاند و در متن داستان دیگربار به آن میرسند.
زاویه دید در داستانها متغیر است. در داستانی راوی خود قهرمان است و در داستانی دیگر دانای کل داستان را روایت میکند. در داستانهای این مجموعه اشارهی واضحی به زمان و مکان نمیشود. نویسنده نه مختصات دقیقی از مکان وقوع روایت میدهد و نه اشارهای به سال و ماه دارد؛ اما همانطور که خود نویسنده عقیده دارد اینها چیزی از صداقت محتوا کم نمیکنند.«حالا دیگر دغدغهی انتخاب زمان و زاویهی دید و مخاطب را ندارم، چرا که حدیث نفس با سادهلوحی مستانهاش، صادقترین راوی و خوابگزار ما بوده و خواهد بود.»۴
موضوعات این سیزده داستان یکسان نیست. در داستانی به مسئلهی عشق پرداخته میشود و داستانی دیگر خیانت. بعضی شخصیتها دچار جنون میشوند و برخی دیگر طعم انهدام و مرگ را میچشند. اما یک ردپا در اکثر داستانهای مجموعه دیده میشود: عشق.
با آنکه مضامین این داستانها بارها توسط دیگران روایت شدهاند؛ فرم منحصربهفرد و لحن روایت مندنیپور در کنار پرداختن به زوایای نیمهپنهان مسائل و نگاه متفاوتش، روایتی نو و خواندنی را برای خوانندگان رقم میزند. خود مندنیپور در این باره میگوید:«فرم همه چیز در نوشتن یک داستان است. برای بیش از هزاران بار، هزار و یک داستان و قصه در این دنیا نوشته و روایت شدهاند. ما میخواهیم چه چیزی را تعریف کنیم؟ کدام قصه نگفته باقی مانده که روایتش کنیم؟ پس سعی می کنی در یک فرم جدید تعریفش کنی.»
نگاهی به چند داستان مجموعه
بشکن دندان سنگی را
بشکن دندان سنگی را اولین داستان مجموعهی مومیا عسل است و راوی داستان دختری است که نامزدش برای گذراندن دورهی سربازی به شهر گوراب رفته. راوی –دختر- از نامههایی که نامزدش برای او میفرستد در جریان اتفاقات و احوال او قرار میگیرد. همین رفت و برگشت بین سخن خود راوی و نامههای پسر روایت را تا اندازهای گنگ میکند. شخصیت اصلی داستان پسر سرباز است که در شهری غریب دچار خیالاتی وهمی میشود. در طول داستان به جزئیاتی اشاره میشود که در انتها دلایل جنون پسر را روشن میکنند. «وقتی همهی آنها قصد میکنند موجودی را بکشند و نمیمیرد و باز به آنها اعتماد میکند، من میفهمم که همهی حرفهایی که به تو زدهام خیال بوده، خیال یک سگ هفت جان که راز نقش روی سنگ را میداند و جان پنجمش دارد در میرود.»۵
زیر بال درنا
«با چهار سرب در شکشمش، عیدی قربان را کنار دریاچه یافتند. تازه به هوش آمده بود و میخزید به سوی درنای مردهای که کمی دورتر، در مرز آب و خشکی افتاده بود.» دومین داستان این مجموعه به عیدی قربان میپردازد که یک کارمند جزء است. منبع درآمد اصلی عیدی قربان کشتن سگهای بیابانی است، البته تا روزی که تبعید میشود. زیر بال درنا مردی را روایت میکند که نمونهی بیرحمی است اما عشق جانش را جلا میدهد. سیال بودن روایت از زمانی به زمانی دیگر و بریدههایی که نقطهی انفصالی بینشان نیست، فهم داستان را دشوار میکند.
مومیا و عسل
مومیا و عسل که نام مجموعه هم برداشته از آن است وضعیت خانوادهی متمول و اصیل شیرازی را شرح میدهد. ماجرا از روز هفتم پدربزرگ شروع میشود و وصیت عجیبی که کرده است. در وصیتنامه آمده فرزندان باید در خانهی آبا و اجدادی خود مسکن گزینند. اما سه نوهی پیرمرد راضی به زندگی در ملک پدری خود نیستند. همین مسئله باعث گسستی بین اعضای خانواده میشود که سرنگونی آنها را به دنبال دارد. عامل در تنگا قرار گرفتن شخصیتهای داستان ماری است که در آن خانه زندگی میکند. «شب و روزهایی مملو از وحشت در انتظارشان بود. هر قدمی که بر میداشتند منتظر نیشی کینهکش بودند. اسلیمی قالی ناگهان ماری مینمود. زیر صندوقچهها به قدر چنبرهای کمین گرفته جا بود. وقتی به اتاقی تاریک پا مینهادند، قوزک و ساق بیچارهی خود را کشف میکردند.»۷
1.مومیا و عسل. شهریار مندنیپور. نشر نیلوفر. صفحهی ۱۳
2. همان. صفحهی ۸۱
3. همان. صفحهی ۸۹
4. همان. صفحهی ۱۴۳
5. همان. صفحهی ۹
6. همان. صفحهی ۲۵
7. همان. صفحهی ۷۳
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.