«مرگ خواهد آمد و با چشمان تو خواهد نگریست.»

مروری بر کتاب ماه و آتش نوشته‌ی چزاره پاوزه

سید احسان صدرائی

شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸

(1 نفر) 5.0

کتاب ماه و آتش چزاره پاوزه

«نه. سانتا را نه. پیداش نمی‌کنند. زنی مثل او را نمی‌توان با خاک پوشاند و همین طوری ولش کرد. هنوز هم آب به دهن خیلی‌ها می‌انداخت. باراکا ترتیبش را داد... دستور داد ترکه‌های زیادی از تاکستان بِبُرند و تا آنجا که می‌شد رویش را پوشاندیم. بعد روی آن بنزین ریختیم و آتش‌اش زدیم. سر ظهر یکسره خاکستر شده بود. پارسال هنوز جای آن معلوم بود. مثل بستری از یک خرمن آتش.»[1]

ماه و آتش جدالی برای به یاد آوردن است. راوی به دهکده‌ای که در آن بزرگ شده است بازمی‌گردد و همان سطر آغازین می‌گوید که دلیلی برای این بازگشت دارد. او در آن دهکده به دنیا نیامده؛ این برایش بیش و کم حتمی‌ست. نمی‌داند کجا به دنیا آمده است. آن دور و بر نه خانه‌ای است، نه تکه‌زمینی، نه استخوان‌پاره‌ای که بتوان گفت که او چنین و چنان بوده است پیش از به دنیا آمدن. حتی نمی‌داند از تپّه است یا درّه، از جنگل است یا خانه‌ای با مهتابی. چه بسا او را در سبد انگورچینی به این‌جا آورده‌اند. او به دهکده بازگشته است تا بداند از گوشت و خون کیست و می‌کوشد خاکی برای ریشه دواندن بیابد تا وجودش ارزش بیابد و کمی بیش از گردش معمول یک فصل دوام بیاورد.

او در همان دهکده بزرگ شده است و این را ممنونِ ویرجیلیا و پادرینو است؛ آدم‌هایی که او را از یتیمخانه برداشتند و بزرگ کردند تا جیره‌ای ماهانه به آن‌ها تعلق بگیرد. آن‌وقت‌ها کلبه‌ای در گامی‌نِلّا داشتند –دو اتاق و یک طویله، ماده‌بز و آبگذرِ فندق‌زار-؛ کلبه‌ای که نقش مهمی در فرایند به یاد آوردن ایفا می‌کند؛ کلبه‌ای که به سرنوشت آتش دچار می‌شود. راوی در دوران کودکی و نوجوانی‌اش تا مدت‌ها خیال می‌کرده که دهکده، که در آن به دنیا نیامده بود، تمام دنیاست. اکنون –که بازگشته است و برای ما روایت می‌کند- دنیا را در واقع دیده است و می‌داند که از روستاهای کوچک بسیاری درست شده تصوّر نمی‌کند، در کودکی، چندان هم اشتباه کرده باشد. «یکی دریا را سیر می‌کند و خشکی را؛ همان‌طور که جوان‌های دوره‌ی من می‌رفتند به جشن‌های روستاهای دور و بر؛ و می‌رقصیدند، شراب می‌نوشیدند، زد و خورد می‌کردند و پرچم‌های مسابقه و مشت‌های له‌شده به خانه می‌آوردند. انگور عمل می‌آورند و آن را در کانِللی می‌فروشند. دنبلان کوهی می‌چینند و آن را به آلبا می‌برند.»[2] راوی دوستی سالتوئی دارد-نوتو- که از همین جوان‌هاست؛ او روزی روستا را رها می‌کند و همراه گروهی کولی و دوره‌گرد به شهرهای مختلف سفر می‌کند و به نواختن موسیقی و نوشیدن مشغول می‌شود. هرچند پس از گذشت سال‌ها به دهکده بازمی‌گردد نجاری –شغل پدرش- را ادامه می‌دهد.

پاوِزه از لزوم بودن روستایی می‌گوید که وطن فرد باشد؛ تا بتواند دست‌کم برای چشیدن طعم غربت، آن را ترک کند. تا پس از سال‌ها زندگی در شهرهای ساحلی ایتالیا و آمریکا به آن‌جا بازگردد و در همان‌جا تلاش کند که به یاد بیاورد. او هم‌چنین می‌خواهد بداند که در سال‌های جنگ چه بر سر دهکده‌ای که در آن بزرگ شده آمده است. در سال‌هایی که او نبوده اتفاقات زیادی پیش آمده: فاشیست‌ها به قدرت رسیدند، نبردهای پارتیزانی به اوج شدّت خود رسید، شمال ایتالیا –که دهکده‌ی راوی نیز جزئی از آن منطقه است- اعلام استقلال کرد و بر تمام سرزمین فضایی رعب‌آور حاکم شد؛ فضایی برآمده از جنگ‌ها و اعدام‌ها.

ماه و آتش برآمده از مناسکی سنتی برای باروری زمین است: شبی که ماه بدر کامل باشد، باقی‌مانده‌ی کشتزارها را بر تپه‌ها و میان تاکستان آتش می‌زنند تا زمین بیدار شود.

در این میان ما با روایت‌هایی دیگر نیز همراه می‌شویم؛ روایتِ دخترانی که سرنوشتی جز مرگ ندارند. سانتای زیبا و اشرافی که درگیر منازعات سیاسی و جناحی می‌شود و با پاهای سفید و نرم خویش پا در مسیر زوال می‌گذارد. دختری دیگر که یک شب «با چشم‌های گود افتاده و رنگ میّت‌ها برگشت. خزید توی رختخواب و رختخوابش را پر از خون کرد.»[3] با آن پیراهن گل و بته‌دارش و اویی که پیراهنی سفید بر تن می‌کرد و پشت پیانو می‌نشست و پسِ گردنش می‌درخشید و آن که در خانه دفن شد، سوزانده شد، تحقیر شد، مُرد.

ماه و آتش با سرنوشت سانتا پیوندی عمیق دارد. اویی که به یاد نمی‌آید و محکوم است در شبی که ماه بدر کامل است تن به آتش دهد؛ هرچند هنوز خاکسترش بر زمین مانده.

ماه و آتش

نویسنده:
چزاره پاوزه
ناشر:
گمان
مترجم:
محسن طاهر نوکنده
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست


[1]ماه و آتش، چه‌زاره پاوِزه، به‌ترجمه م. طاهر نوکنده، نشر گمان

[2]همان

[3]همان

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

ماه و آتش برآمده از مناسکی سنتی برای باروری زمین است: شبی که ماه بدر کامل باشد، باقی مانده کشتزارها را بر تپه ها و میان تاکستان آتش می زنند تا زمین بیدار شود.

ماه و آتش با سرنوشت سانتا پیوندی عمیق دارد. اویی که به یاد نمی آید و محکوم است در شبی که ماه بدر کامل است تن به آتش دهد؛ هرچند هنوز خاکسترش بر زمین مانده.

مطالب پیشنهادی

به یک دست خیر و به یک دست شر

به یک دست خیر و به یک دست شر

مروری بر ویکنت دو نیم‌شده نوشته‌ی ایتالو کالوینو

مرگ نابهنگام دوست

مرگ نابهنگام دوست

یادداشتی درباره‌ی کتاب «در باب دوستی» اثر دو مونتنی

رقص بر استخوان‌های پوسیدۀ رؤیای کمونیسم

رقص بر استخوان‌های پوسیدۀ رؤیای کمونیسم

مروری بر کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم نوشته‌ی اسلاونکا دراکولیچ

کتاب های پیشنهادی