برخی از رماننویسان بزرگ جهان، مانند فاکنر[1]، نارایان[2]، گارسیا مارکز[3]، قلمرو داستانی خود را خلق میکنند. دیگران، مانند نویسندهی پاراگوئهای آگوستو روا باستوس[4] که در سال 2005 در سن 87 سالگی درگذشت، تمام مطالب مورد نیاز خود را در تاریخ کشور خود پیدا میکنند.
روا باستوس در داستانهای کوتاه و رمانهایش بارها و بارها به رویدادهای خارقالعاده و اغلب بیرحمانهای بازمیگردد که این کشور کوچک و محصور در خشکی در قلب آمریکای جنوبی را مشخص کرده است، کشوری که روا خود آن را به عنوان «جزیرهای که از هر طرف توسط خشکی احاطه شده است» توصیف میکند.
کودکی و تاثیر فرهنگ گوارانی بر زندگی روا باستوس
یکی از برجستهترین جنبههای تاریخ پاراگوئه، ترکیب سنتهای بومی گوارانی[5] با میراث اسپانیایی آن است. روا از اوایل کودکی با این هویت دوگانه زندگی میکرد و کودکیاش در روستایی که پدرش کارخانهی قندی را در آن اداره میکرد گذراند. به گزارش روا، این غوطهور شدن در دنیایی غیراسپانیایی، با ساختارها و آداب و رسوم اجتماعی متفاوت و سنت زندهی ادبیات شفاهیاش تا پایان عمر با او باقی ماند. این کتاب الهامبخش انتخابهای ادبی و آرمانهای سیاسی او بود که بر اساس احساس عدالت برای فقرا و بیاعتمادی عمیق به قدرت شکل گرفته بود.
با این حال، والدین او فکر میکردند که روا سنین جوانی خود را باید با تسلط پیدا کردن به زبان اسپانیایی و آمریکایی لاتین سپری کند و از این رو، او را به آسونسیون، پایتخت پاراگوئه فرستادند تا با عمویش که یک روحانی برجستهی کاتولیک بود، زندگی کند. در همهی این سالها، در کتابخانهی عمویش بود که روا آثار کلاسیک بزرگ ادبیات جهان را کشف کرد، بنابراین او ترکیب کارآمدی بین دو سنت که مشخصهی آثارش بود، ایجاد کرد.
این دوران کودکی آرام با جنگ چاکو[6] از سال 1932 تا 1935 به پایان رسید، جنگی که پاراگوئه را در مقابل دشمن قدیمی خود، بولیوی قرار داد. روا به عنوان دستیار بیمارستان داوطلب شد و رنج و حماقت جنگ که به دلیل آنچه که به نظر او نوع نادرستی از ناسیونالیسم[7] بود، تشدید شد و همین مورد، عنصری جهت ظهور در آثار او شد.
برای روا، نوشتن در ابتدا به معنای شعر بود. او همراه با دیگر نویسندگان جوان، به ایجاد جنبشی جدید در شعر پاراگوئه کمک کرد که بر اساس سنت شفاهی و آگاهی تازهای بود که بسیار فراتر از مرزهای ملی در حال وقوع بود. او در سال 1942 کتاب شعری به نام بلبل سپیده دم[8] منتشر کرد.
آغاز فعالیتهای ادبی و روزنامهنگاری روا در پاراگوئه
روزنامهنگاری منبع اصلی درآمد او در دهههای 1930 و 1940 بود، زمانی که او مرتباً برای روزنامهی کشور[9] در آسونسیون مینوشت. شاید بلندپروازانهترین کار او برای این روزنامه در سفرش به اروپا در پایان جنگ جهانی دوم خلق شد، زمانی که با ژنرال دوگل[10] مصاحبه کرد و برداشتهای خود را از انگلستان نوشت و پخش کرد. این یادداشتها بعداً تحت عنوان انگلیسی که دیدم[11] گرد هم آمد.
تجارب او در خارج از کشور، همراه با آنچه قبلاً از عقب ماندگی پاراگوئه و بیعدالتیهای ریشهدار تجربه کرده بود، باعث شد روا به کسانی بپیوندد که بعدها در سال 1947 کودتای مدرنیزه را انجام دادند. این تلاش شکست خورد و در نتیجه ژنرال آلفردو استروسنر[12] به قدرت رسید. او پاراگوئه را در جهت مخالف اداره کرد و به مدت 40 سال حکومت تکحزبی، انضباط نظامی و محافظهکاری ارتجاعی را تحمیل کرد. ورود او به معنای عزیمت روا به تبعید بود که چهار دهه به طول انجامید.
تبعید و شکوفایی ادبی روا در بوینسآیرس
در ابتدای این تبعید روا در بوینسآیرس زندگی میکرد. در اینجا بود که ابعاد ادبی او شکوفا شد: در سال 1953 اولین مجموعه داستان کوتاه خود را به نام رعد در میان برگها[13] منتشر کرد و در سال 1959 اولین جایزهی مهم ادبی خود را برای رمان پسر انسان[14] دریافت کرد. او همچنین در آرژانتین، فیلمنامههایی را برای صنعت رو به رشد سینما نوشت و آثار خود را برای پرده اقتباس کرد. شهرت ادبی او افزایش یافت و با نویسندگان آرژانتینی مانند ارنستو ساباتو[15] و خورخه لوئیس بورخس[16] دوست صمیمی شد.
روا همیشه رمانهای اصلی خود را مینوشت و بازنویسی میکرد و هفت سال یا بیشتر روی کتابی که شاهکار او به شمار میرفت، من برترین[17] که در سال 1974 منتشر شد، کار کرد. در اینجا، روا به بررسی زندگی حرفهای گاسپار رودریگز دی فرانسیا[18]، دیکتاتور پاراگوئه در قرن نوزدهم میپردازد. این، کالبد شکافی خارقالعادهای از عظمت و جنون حاکمیت مطلق است، بر اساس این باور فلسفی که وقتی «من» دیکتاتور کنترل همهچیز را به دست میگیرد، ناچار است در نهایت خود را نابود کند، زیرا هیچ صدای مخالفی مجاز نیست. این کتاب هم یک رمان تاریخی است و هم انعکاس تلخی در مورد خفقان استروسنر در پاراگوئه.
کتاب من برترین، روا باستوس را در خط مقدم نسل درخشانی از نویسندگان آمریکای لاتین مانند گارسیا مارکز یا وارگاس یوسا[19] قرار داد. این نویسندگان، داستانهای بلندپروازانه و چالش برانگیزی خلق کردند که با این وجود موفق شدند تعداد زیادی از خوانندگان را جذب خود کنند. هنگامی که ترجمهی انگلیسی این اثر توسط هلن لین[20] در سال 1986 منتشر شد، برنارد لوین[21] نوشت که کتاب را با هیجانی شبیه به «دوبار صعود به اورست در یک آخر هفته» خوانده است.
تبعید دوم در فرانسه و تاثیر سیاست بر آثار روا
اما موفقیت ادبی اثر من برترین نتوانست روا را از واقعیتهای سیاسی محافظت کند. در سال 1976، حکومت نظامی در آرژانتین قدرت را به دست گرفت و رمان روا در فهرستی از کتابهای خرابکارانه و ممنوعه قرار گرفت. بنابراین نویسنده تبعید دوم را اینبار در تولوز در جنوب فرانسه آغاز کرد. او استاد زبان اسپانیایی و گوارانی در دانشگاه آنجا شد و در سال 1980 برای سومین بار ازدواج کرد.
بازگشت به پاراگوئه و دریافت جایزه سروانتس
تقریباً یک دهه بعد بود که سرانجام استروسنر در پاراگوئه از قدرت سرنگون شد و پس از آن در سال 1989، روا جایزه سروانتس[22] را دریافت کرد که یکی از معتبرترین جایزهها در جهان اسپانیایی زبان بود. پس از بازگشت ظاهری از دموکراسی به کشور خود، روا دوباره به آنجا سفر کرد و در تشویق نسل جدیدی از نویسندگان فعال بود.
همچنین دورهای از تجدید خلاقیت در کار خود روا بود: در سال 1992، او روایت اول شخصی را بر اساس سفرهای کلمب منتشر کرد که بیداری دریاسالار[23] نام داشت. همچنین در سال بعد، او اثری به نام دادستان[24] را منتشر کرد. در حالی که در سال 1966، اثر دیگری به نام مادام سویی[25] منتشر شد که در آن به پاراگوئه در قرن 19 بازگشت که البته این اثر از موفقیت رمانهای قبلی او بیلطف ماند.
با این حال، تا پایان، او نه تنها به عنوان یک نویسنده برای کشور خود، بلکه برای تمام آمریکای لاتین، یک شخصیت نمادین مهم باقی ماند. وی با تأکید بر اینکه نوشتن باید با سوءاستفاده از قدرت از طریق تخیل مبارزه کند، گفت: «قدرت ننگ بزرگی است.» او گفت: «این نوع غرور اشتباهی است که نیاز به کنترل دیگران دارد و نشانهی یک جامعهی بیمار است.»
از روا باستوس، همسر سومش، آیریس گیمنز[26] و سه فرزند به یادگار مانده است.
منبع: theguardian
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Faulkner
[2]- Narayan
[3]- García Márquez
[4]- Augusto Roa Bastos
[5]- Guaraní: عضوی از مردم آمریکای جنوبی پاراگوئه و مناطق مجاور.
[6]- the Chaco: جنگ چاکو از سال 1932 تا 1935 بین بولیوی و پاراگوئه، بر سر کنترل بخش شمالی منطقهی گرن چاکو در آمریکای جنوبی، که گمان میرفت سرشار از نفت است، درگرفت. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[7]- Nationalism: ناسیونالیسم ایده و جنبشی است که معتقد است ملت باید با دولت همسو باشد. بهعنوان یک جنبش، وجود را پیشفرض میگیرد و تمایل به ارتقای منافع یک ملت خاص دارد، بهویژه با هدف کسب و حفظ حاکمیت (خودگردانی) بر سرزمین مورد نظر خود برای ایجاد یک دولت-ملت. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[8]- El Ruiseínor De La Aurora (The Dawn Nightingale).
[9]- El País
[10]- General de Gaulle
[11]- La Inglaterra Que Yo Vi (The England I Saw)
[12]- General Alfredo Stroessner
[13]- El Trueno Entre Las Hojas (Thunder Among The Leaves)
[14]- Hijo De Hombre (Son Of Man)
[15]- Ernesto Sabato
[16]- Jorge Luis Borges
[17]- Yo El Supremo (I The Supreme)
[18]- Gaspar Rodríguez de Francia
[19]- Vargas Llosa
[20]- Helen Lane
[21]- Bernard Levin
[22]- Miguel de Cervantes Prize: جایزهی میگل د سروانتس هر ساله به افتخار یک عمر دستاورد نویسندهی برجسته در زبان اسپانیایی (میگل د سروانتس) اعطا میشود. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[23]- Vigilia Del Almirante (The Admiral's Vigil)
[24]- El Fiscal (The Prosecutor)
[25]- Madame Sui
[26]- Iris Giménez
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.