کتاب پرتره
کتاب پرتره
کل دارایی و اسباب و اثاثیهی باارزش خود مانند سهپایهی نقاشی، بوم و تابلوها را عصر همان روز به آپارتمان جدید و باشکوه خود منتقل کرد. بهترین تابلوهای خود را در معرض دید قرار داد. آنهایی را هم که نمیپسندید در گوشهای از آپارتمان گذاشت و سپس به قدم زدن در اتاقهای زیبای ساختمان جدید پرداخت. از برابر آیینهها عبور کرد و با اشتیاق تمام به نظارهی خود پرداخت. در آن ل حظه سراپای وجودش را اشتیاقی وصفناپذیر فرا گرفته بود و دوست داشت استعداد خود را برای همه به نمایش گذارد. حتی فریادهای ستایشگران خود را میشنید: «چارتکوف! آیا تابلوهای وی را دیدهاید؟ چه قلمموی سحرآمیزی! چه استعدادی!» با هیجانی غیرقابل توصیف در اتاق خود قدم زد و اندیشهی دستیابی به چنین موقعیتی کمکم او را به خود مشغول داشت. فردای آن روز ده سکهی طلا برداشت و به ملاقات ناشر یک روزنامهی پرفروش رفت تا از کمکهای ارزندهی او برخوردار شود. روزنامهنگار با خوشرویی وی را پذیرفت و در حالی که دست چارتکوف را در میان دو دست خویش میفشرد، وی را آقای محترم خطاب کرد. اطلاعات کاملی در مورد نام، نام پدری و محل اقامت وی یادداشت کرد و فردای آن روز در زیر یک آگهی در مورد نوع جدیدی از شمعهای مومی، مقالهای با عنوان «چارتکوف و استعدادهای شگرف او» چاپ گردید.