کتاب زنده باد عشق
کتاب زنده باد عشق
1 عدد
ماریای نازنینم،
سفر خوب و بی حادثه ای بود. ساعت هفت و بیست دقیقه راه افتادیم. تا ساعت نُه رانندگی کردیم. بعد هفت کیلومتری پیاده رفتیم تا بتوانیم از محوطه ی اه آهن عبور کنیم. ایستگاه شب قبلش بمباران شده بود. ساعت یازده دوباره سوار قطار شدیم تا ساعت دوازده. دو ساعت در شهر مو منتظر ماندیم تا بگذارند سوار قطار دیگری شویم. سه ربع بعد، باز قطار عوض کردیم و ساعت هفده رسیدیم. مثل سگ بینوایی خسته بودم، اما خوشحال از این که بالاخره تمام شد. به من یک خانه داده اند که بخش مجزای کناری اش در سال ۱۹۴۰ بمباران شده بود، اما قسمتهای دیگرش قابل سکونت بود خانه را خاک برداشته بود. چهل و هشت ساعت طول کشید تا با کمک داوطلبانه ی یکی از خانم های مهربان اهل این جا خانه را تمیز و مرتب کنم.
صفحه 19