کتاب گزارش خواب
کتاب گزارش خواب
1 عدد
در جایی از نمایش صحافی میگوید:
و از همین لحظه است که
من مانده ام و زمان مثل آواری بر من
فرود می آید و شب و روز از من
ربوده میشود و پلکهای سنگین تر از
سلسله جبال من باز مانده است،
و آدم ها می آیند و میروند و رویاها
میروند، و زمانها میگذرند، و تاریخ
میگردد و روزگار میچرخد [...]
و من در دهلیز رها میشوم
درون سیاهی سیاه چاله بیانتها.
و همه اینها به سان خوابی ست که
گزارش آن منم و نمایش
گزارشی ست از این تاریخ که
نمیگذرد، بلکه هر بار بازمیگردد و
چون خوابگردان در چرخهای باطل
هرز میگردد و این همه همچون
کابوسی ست که نمایش در شرح آن
است و پس جز گزارش خواب
نمیتواند باشد.