کتاب تئاتر فلسفه
کتاب تئاتر فلسفه
اندیشه که دورترین بازآغازیدنها نویدش را داده است، قرار نیست بیاید. اندیشه همین جاست در متنهای، دلوز جهنده و رقصان در برابر ما در میان ما اندیشه ی تناسلی اندیشهی اشتدادی اندیشه ی آریگو اندیشه ی نامقولی - همه ی چهره هایی که ما نمی شناسیم نقابهایی که هرگز ندیده بودیم؛ تفاوت که هیچ چیز امکان پیش بینی کردن اش را نمیدهد و با این حال موجب میشود ،افلاطون دانز اسکوتس اسپینوزا، لایبنیتس کانت و همه ی فیلسوفان همچون نقابهای نقابهایش باز آیند. فلسفه نه به منزله ی اندیشه بلکه به منزلهی تئاتر تئاتر تقلید بازیها بر صحنه های بسگانه، گریزان و آنی که در آن حرکات بی آن که دیده شوند به یکدیگر نشانه میدهند؛ تئاتری که در آن در زیر نقاب سقراط، به ناگاه سوفیست قهقه میزند؛ تئاتری که در آن وجههای اسپینوزا دایره ای مرکز زدوده را رسم میکنند در حالی که جوهر همچون سیاره ای دیوانه بر گرد آنها می چرخد؛ تئاتری که در آن فیشته ی لنگ اعلام میکند: «منِ ترک خورده خودم منحل شده»؛ تئاتری که در آن لایبنیتس رسیده به رأس هرم در تیرگی تشخیص میدهد که آن موسیقی آسمانی پیرو لونر است. در اتاقک نگهبانی لوگزامبورگ دانز اسکوتس سرش را از پنجره ی مدور میگذراند؛ او سیبیلهایی انبوه دارد؛ اینها سیبیلهای نیچه اند که به کلوسوفسکی تغییر چهره داده اند.
«تئاتر فلسفه»