کتاب زمستان سخت
کتاب زمستان سخت
1 عدد
بنا به شیوه همیشگی، از دوستانش یاد کرد که دیگر نبودند. پس از آن، مغز کرخ شدهاش مدتی دراز به تجسم مردگان پرداخت. همه مردگان. میلیاردها و میلیاردها مرده. در زیر خاک خفته، به حالتهای گوناگون، به پشت، به پهلو، دمر، با بازوانی چلیپا شده مطابق آداب و رسوم هر ملتی، گویی با توری نامرئی کره زمین را پوشانده بودند. شبکهای از اسکلتها که روزبه روز فشردهتر میشد. این مردگان، بدینسان در پیرامون کره زمین منجمد شده، همچون پوستهای بودند که گرداگرد مغز این سیاه را گرفته باشد. نوريهان اندیشید: «اگر مرده ها بیشتر از زندهها با هم اختلاف نداشتند، میتوانستند به راستی بر دنیا حکومت کنند.» باز هم مدتی، فنجان به دست، به غرولند ادامه داد. سرانجام جوشاندهاش را تمام کرد و به بستر رفت. از دور موسیقی رقصی به گوشش میرسید. نوریهان میکوشید تا مجسم کند که چگونه بخار بابونه به سوی مغزش بالا میرود. بالا برو، بالا برو، بابونه زرد. دمی بعد فکر کرد که دیگر هیچ چیز نمیجنبد. همه جا باران میبارد. و ما در زیر باران تحلیل میرویم. باران و دیکتاتوری پرولتاریا. در حالی که در زیر پتوهایش میلرزید، زمزمه کرد: «باد دیوانهای که همه ما را واژگون کرد.» سیبری. صحرای گبی. صحرای نوریهان.
صفحه ۲۹