کتاب خانه خاموش
کتاب خانه خاموش
1 عدد
صدای پاهایش را میشنوم که دارند پلهها را یکی یکی پایین میروند. تا این وقت شب توی کوچهها چه کار میکند؟ فکرش را نکن فاطمه، حالت به هم میخورد. اما کنجکاویام گل کرده. یعنی کوتولهی آب زیرکاه درها را خوب قفل کرده؟ چه اهمیتی برایش دارد؟ بلافاصله در رخت خوابش به خواب میرود و برای اینکه ثابت کند یک نوکر خانه زاد اصیل است، تمام شب حسابی در خواب خروپف میکند. بگیر بخواب آقا کوتوله، که خواب بیغم و غصه برازندهی غلام هاست. بگیر بخواب آقا کوتوله، بخواب و بگذار شب سهم من باشد. من نمیتوانم بخوابم. فکر میکنم اگر خوابم ببرد همه چیز را فراموش خواهم کرد، اما فقط و فقط منتظر خواب میمانم، هر چه بیشتر منتظر میمانم بیشتر میفهمم که بیهوده است و باز در انتظار میمانم.
صفحه ۲۶