کتاب جنایت مرموز دکتر مرا
کتاب جنایت مرموز دکتر مرا
گاه سراب شکل غولی هراسانگیز را به خود میگرفت که در آسمانِ دوردست معلق بود؛ بعد یکباره هیئت غبارآلود و هیولاییِ دیگری به خود میگرفت که در چند سانتیمتری صورتم عرضاندام میکرد. بعضی اوقات به سان نقطهای غولآسا و تیره درست مقابل دیدگانم بود. یک لحظه بعد، مثلثی سترگ و لرزان بود که کمکم بزرگ و بزرگتر میشد؛ بعد ناگهان آن هم بیخبر فرو میریخت. همان تودة وصفناپذیر دوباره به سرعت ظاهر میشد، اینبار افقی کش میآمد و مانند قطاری دراز حرکت میکرد. اما پیش از آنکه درست در مرکز دید قرار گیرد، باز هم پراکنده میشد و خود را به شکل چیزی شبیه ردیفی از درختان صنوبر در میآورد.
بهرغم تمام این تغییر شکلها، فرایند انتقال هر بار چنان ظریف و تدریجی بود که گویی حس نمیشد. چهبسا نیروی سحرآمیز این سراب همة ما را افسون کرده بود. در این صورت، شاید همان نیروی غیرطبیعی همچنان مرا در چنگ خود نگه داشته بود، حتی وقتی در قطار به سوی خانهام برمیگشتم. پس از آنکه دو ساعت بیوقفه ایستادم و به صحنههای رازآلودی خیره شدم که در آسمان به نمایش درآمده بود، باید بگویم وقتی اوئوتسو را ترک کردم و شبانه راه خانه را پیش گرفتم، حس و حالی عجیب بر من مستولی بود.
صفحه ۹