کتاب شاهین مالت
کتاب شاهین مالت
خاورمدیترانهای
اسپید به هفت تیر نگاه نکرد. دستهایش را بالا برد و پس از آنکه روی صندلیاش تکیه داد، انگشتان دو دستش را پشت سرش بین هم قرار داد. چشمهایش که هیچ حالت خاصی نداشتند روی چهرهی کایرو خیره باقی ماندند. کایرو سرفهای خفیف و عذرخواهانه کرد و با لبهایی که بخشی از سرخیشان را از دست داده بودند، لبخندی عصبی زد. چشمهای سیاهش خیس و خجالتی و بسیار جدی بودند. قصد دارم اتاقهای دفترتان را بگردم، آقای اسپید! هشدار میدهم که اگر بخواهید مانعی شوید بیشک به شما شلیک خواهم کرد.
- بفرمایید.
صدای اسپید مانند صورتش عاری از هر نوع حس و حالتی بود. مرد هفت تیر به دست که لولهی سلاحش را به سمت سینهی ستیر اسپید نشانه رفته بود، دستور داد: «لطفاً بایستید. باید مطمئن شوم که مسلح نیستید.»
اسپید همان طور که پاهایش را صاف میکرد با پشت ساق صندلیاش را به عقب راند و ایستاد.
صفحه ۶۲