کتاب زندگی انسان و فرمانروای گرسنگان
کتاب زندگی انسان و فرمانروای گرسنگان
فردی خاکستریپوش به نام «او» از زندگی انسان میگوید. چهاردیواری بزرگ و دقیقاً چهارگوش، کاملاً خالی، بدون در و پنجره. همه چیز در آن خاکستری و دودگرفته و تکرنگ است: دیوارهای خاکستری، سقف خاکستری، کف خاکستری. از منبعی نامعلوم نور مستقیم و ضعیفی میتابد که آن هم خاکستری، یکنواخت، تکرنگ و وهمآلود است که نه سایه میاندازد و نه لکة روشنی باقی میگذارد. فرد خاکستریپوش بیصدا از دیواری که به آن چسبیده بود جدا میشود. روپوش گشاد و بیشکلی به تن دارد که خطوط هیکل درشتش را مبهم جلوه میدهد. بر سر نیز پوشش خاکستریرنگی دارد که سایة پررنگی بر قسمت بالای چهرهاش میاندازد. چشمانش دیده نمیشود. آنچه نمایان است: آروارهها، بینی، چانة نوکتیز، درشت و سنگین، گویی از تختهسنگی خاکستری تراشیده شده است. لبهایش سخت بر هم فشرده شدهاند. آرام سر بلند میکند و با صدایی سرد و سخت، بدون شور و هیجان، شروع به خواندن میکند، همچون قاری اجیرشدهای که با بیتفاوتی قهرآلودی «کتاب سرنوشتها» را میخواند.
پیش درآمد