کتاب مقصر کیست؟
کتاب مقصر کیست؟
به سختی میتوانم کمی به افکارم نظم بدهم. آه، چه گریهای میکرد! خدای من، خدای من! هرگز فکر نمیکردم یک مرد بتواند اینطور گریه کند. قدرتی در نگاهش موج میزد که مرا به لرزه میانداخت، ولی نه از ترس؛ نگاهش فوقالعاده نرم و ملایم است، به همان ملایمت صدایش ... دلم به حالش میسوخت؛ به نظرم میرسد اگر به ندای قلبم گوش میدادم به او میگفتم که دوستش دارم و برای آنکه تسکینش دهم میبوسیدمش. حتماً احساس خوشبختی میکرد ... بله، مرا دوست دارد؛ این را به وضوح میبینم، خود من هم او را دوست دارم. چقدر با همة کسانی که تا به حال دیدهام فرق دارد! چقدر نجیب و آرام است! برایم از پدر و مادرش تعریف کرد: که چقدر آنها را دوست دارد!
صفحه ۸۵