کتاب مردم مشوش
نویسنده: فردریک بكمن
استله بیسروصدا وارد راهرو شد. این سالهای اخیر، بدنش چنان سبک شده که اگر اینقدر پرحرف نبود، میتوانست شکارچی حیات وحش باشد. ملایم و بهنوبت نگاهی به سارق، روگر و رو که روی نیمکت نشسته بودند انداخت. وقتی دید کسی متوجهش نشده، گلو صاف کرد و پرسید: «میخواستم ببینم کسی گشنهاش نیست؟ غذا تو فریزر هست. میتونم یه چیزی سرهم کنم. منظورم اینه که حتماً یه چیزی تو فریزر هست دیگه. تو آشپزخونه. آدمها معمولا تو آشپزخونههاشون غذا دارن.»
استله راه بهتری از پرسیدن «گرسنه نیستی؟» برای ابراز توجه به آدمها نمیشناسد. سارق لبخند زد: بدبخت و شکستخورده اما پر از ستایش.
«یه کم غذا واقعاً خوبه. اما نمیخوام کسی رو به زحمت بندازم.»
در عوض، رو هیجانزده گفت: «شاید بتونیم پیتزا سفارش بدیم، ها؟»
چون آنقدر گرسنه بود که بتواند لیموترش را با پوست بخورد. خودش چنان از پیشنهاد خودش هیجانزده شد که ناخواسته با آرنج زد به روگر. روگر که از عمق افکارش بیرون پریده بود بالا را نگاه کرد.
صفحه ۱۸۷- نام کتاب: مردم مشوش
- مترجم: الهام رعایی
- ناشر : نون
- تعداد صفحات: 343
- شابک: 9786226652247
- شماره چاپ: 6
- سال چاپ: 1399
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان سوئدی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
چرا زندگی بهتری نمیسازیم؟
مروری بر کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشتهی جفری یانگ و جنت کلوسکو
باغ و قطرههای رنگ
معرفی کوتاه کتاب کودک باغ و قطرههای رنگ نوشتهی احمدرضا احمدی
ردپای شهرزاد بر سنگفرش شیلی
مروری بر کتاب اوالونا نوشتهی ایزابل آلنده
کتاب های پیشنهادی