کتاب گروه محکومین
کتاب گروه محکومین
کافکا برای اینکه تصویر برجستهای از رابطهی خود و پدرش بدهد، قهرمانان خود را از عالم جانوران انتخاب میکند. بهتر از این نمیشود انزوای ترسناک و زبان بستگی کامل را تشریح کرد: هرگونه کوشش برای ارتباط قبلاً جلویش گرفته شده، هیچگونه وجه مشترک وجود ندارد.
(قسمت اول داستان مسخ.) از اینجا موضوعی پدید میآید که در تمام آثار کافکا پرورانیده شده: نبودن وسیلهی شناسایی. آدمی که در «مسخ» تبدیل به حشره میشود، دلیل میآورد و حساب میکند و از فرضی به فرض دیگر میپرد تا کار خود را روبراه کند. اما دچار سرنوشت بدتری میشود، چون آن چیزی را که لازم دارد تا بدبختی را مرتفع سازد، نمیتواند دریابد. هوش خود را که ظاهراً از دست نداده، بیرون از نیروی دراکه است، کوششهایش به هدر میرود، سقوط جسمانی مهر قلب رویش زده و ناتوانش کرده است.
صفحه ۳۳