«اما من، بعد از این که متوجه شدم قرمز هفت بار پیاپی آمده است، ویرم گرفت که پولم را روی آن بگذارم. مطمئنم که نصف آن از خیره سری بود. می خواستم با خطر کردنهای جنونآمیز، تماشاچیان را تحت تاثیر قرار دهم. و بعد_چه احساس عجیبی_ به روشنی یادم است که یکبارگی خواهش سوزانی برای خطر کردن وجودم را تسخیر کرد و حالا دیگر از شائبۀ خیره سری و جلوه فروشی یکسره عاری بود. شاید این گونه باشد که روح، با گذر از نه توی احساسها، سیر نمیشود بلکه به واسطۀ آنها تحریک میشود و خواهان احساسهای بیشتر و قویتر میشود و آنقدر ادامه میدهد تا یکسره خسته و هلاک شود.»(داستایفسکی1386: 187)
کتاب قمارباز شبيه يک خواب است؛ احساسات چنان قدرت گرفتهاند كه كسى تاب مقاومت در برابرشان را ندارد. شهوت آرى گفتن به وسوسهها مانند مه غليظى بينايى را از ميان برده است و شخصيتها با چنگ و دندان در پى زن و زر رسوايى به بار میآورند. زنان اغواگرى میكنند و عشقى هم اگر متصور باشد به ميانۀ سوداى ميل وحشيانۀ تصاحب زنان رويايى و پول كشيده میشود. ماجرا همه در شهرى جادويى _رولتنبورگ_مى گذرد، شهرى اروپايى و خيالى.
خانوادۀ يک سرهنگ كه خود را ژنرال معرفى میكند و همسر خود را از دست داده است، به همراه معلم سرخانه و دايۀ فرزندانش روسيه را در پى مسائل مالی ترک كرده و در هتلى اقامت گزيدهاند. مردى فرانسوى و مرموز هم در كنار آنهاست و راوى كه معلم ساده و جسوریست نمىداند چه رازى در ماندن دوگريو _مرد فرانسوى_ با آنها وجود دارد. از سوى ديگر او مدت هاست كه دستمزدى دريافت نكرده؛ اما دلبستگى به نادخترى ژنرال_پاولینا الکساندرونا پراسکوویا_ او را نزد اين خانوادۀ عجيب نگه داشته است. او تلاش میكند دليل رفتارهاى بهتآور اطرافيانش را دريابد و بداند پاولينا و ژنرال چه چيزهايى را پنهان میكنند. كمكم در حالى كه جادوى شهر پر از کازینو او را به درون میکشد پرده از رازها میافتد و او هم به يكى از شخصيتهاى مسخ شدۀ شهر تبديل مىشود.
گفته میشود داستايفسكى در قمارباز دورهاى از زندگى خود را روايت میكند كه در آن درگير چرخ بخت بوده است. درک عميق احساسات، رفتارها، شيوه و قوانين قمار، توصيف فضاى حاكم بر قمارخانه و روايت درگيرى تكان دهندۀ قماربازان در تک تک ثانیههای بازی همه اين ادعا را تاييد میكنند. نكتۀ شگرف در نوشتار او استفاده از روشی پژوهشى به نامGrounded Theory* ست كه حدود صد سال پس از نوشته شدن قماباز براى اولين بار توسط دو جامعه شناس مطرح و به کار گرفته شد. روشى كه راوی داستان بی آن که ادعای پژوهش داشته و یا نامی برای آن برگزیده باشد ناخودآگاه در توصیفهای بینظیرش وقتی لحظات دلهره آور گردش چرخ بخت را روایت میکند استفاده کرده است. او تماشاگر چیره دستیست که داستان نمینویسد بلکه خواننده را به کازینو میبرد؛ پای صفحه گرد قمار مینشاند؛ تاس به دستش میدهد و قواعد حاكم بر بازی و جامعهای از خودبیخود را به او میآموزد. مخاطب را در بحرانهای هیجانی و عاطفی آلکسی ایوانوویچ، معلم سرخانه و راوی، شریک میکند؛ او را وادار میکند حساب سکهها و فرانکش را داشته باشد؛ با پیروزیش شاد شود و با هر شکست او دست بر سر بکوبد. قمارباز چنین داستانیست. داستانی که زندگی را به قمار میکشد و غافلگیری در قمار زندگی را تداعی میکند؛ همان طور که هر دو قابل پیش بینی نیستند.
او همچنین نشان میدهد اعتیاد به همآ مخدرها چگونه فکر و جسم انسان را تصاحب میکند، چگونه همۀ اهداف و آرزوها کنار نهاده میشوند تا تمام زندگی انسان در راه خواستن مخدری صرف شود که میتواند کشیدنی یا بوییدنی و ... نباشد بلکه بازی، فضای مجازی، کار و دیگر چیزها باشد. خواستنهایی که روابط انسانی را نابود میکند و در مقام معبود مینشیند.
قمارباز یکی از رمان های فیودور داستایفسکی نویسنده شهیر روسی است که در سال 1866 نوشته شده است. رمان های دیگر این نویسنده با عناوین “ابله”، “جنایات و مکافات”، “شب های روشن”، “بانوی میزبان”، “یک اتفاق مسخره”، “نیه توچکا” و “همزاد” به فارسی ترجمه شده است.
* روش تحقیقی عام، استقرایی و تفسیری که در سال 1967 توسط بارنی گلیزر و انسلم اشتراوس به وجود آمد.
- نشر نیلوفر
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.