گلی ترقی سالهاست در خارج از ایران زندگی میکند، اما ذرهای دلبستگی و عشقش را به میهن و زبان مادریاش از دست نداده است. او همیشه شخصیتهایش را از میان مردم معمولی کوچه و بازار برمیگزیند، داستانهایش را به زبان فارسی مینویسد و آنها را در ایران به چاپ میرساند. او نوشتن را از دههی چهل و با رویکردی جدی، حرفهای و سختگیرانه آغاز کرد.
هرچند داستاننویسی به معنای نوین و مدرن در کشور ما سابقهای طولانی ندارد، اما عمر حضور نویسندگان زن در این عرصه از آن هم کوتاهتر است. اگرچه نمیتوان ارتباط معناداری میان امکان و قدرت خلق یک داستان و جنسیت نویسندهاش یافت؛ اما نوشتن نیز مانند بسیاری امور دیگر در تاریخ مذکر ایران، ابتدا امری مردانه تلقی شده و زنان در این میدان به رسمیت شناخته نمیشدند. اندک نویسندگان زن در آغاز شکلگیری داستان فارسی نیز اغلب داستانهایشان را در خفا مینوشتند و با نام مستعار منتشر میکردند.
در دو دههی چهل و پنجاه با رشد و شکوفایی داستاننویسی و گسترش مدرنیته، کمکم زنان هم توانستند مانند مردان در عرصههای اجتماعی و ادبی گوناگون فعالیت نمایند. آنها پس از سالها سرکوب جامعهی سنتی و مردسالار موفق شدند داستانهایی با گفتمان زنانه خلق نمایند و به مشکلات و رنجهای مختلف بانوان بپردازند. گلی ترقی جزو اولین نسل نویسندگان زن ایرانی است و کوشیده است با داستانهایش مسیر نوشتن را برای نسلهای پس از خود هموار کند.
آشنایی با گلی ترقی
گلی ترقی با نام اصلی زهره مقدم ترقی در 17 مهر 1318 در تهران متولد شد. گلی آخرین فرزند خانوادهی ترقی بود. مادرش به ادبیات عشق میورزید و فراغتش را با شعر گفتن سپری میکرد. او گاهی متنهایی عاشقانه مینوشت و اغلب آنها را از نزدیکانش پنهان میکرد. پدرش، لطفالله ترقی، مدیر و صاحب مجلهی ترقی و وکیل دادگستری بود و گلی استعداد و علاقهاش به نوشتن را از او به ارث برده است. گلی ترقی دوران دبستان خود را در مدرسهای در شمیران گذراند و برای دبیرستان به مدرسهی انوشیروان دادگار رفت. او بعد از دریافت مدرک سیکل با اصرار پدر راهی آمریکا شد؛ مهاجرتی اجباری که با بیپولی و تنهایی توأم بود و گلی ناچار بود برای تأمین هزینههای خود به سراغ کارهای مختلفی مانند پرستاری از بچهها، فروشندگی یا کار در رستورانها برود.
او در آمریکا فلسفهی غرب خواند و پس از گذشت شش سال، سرانجام در سال 1342 به ایران بازگشت و به قصد گذراندن دورهی دکترای رشتهی فلسفهی اسلامی وارد دانشگاه تهران شد. او به مدت سه سال در این رشته درس خواند، اما سرانجام متوجه شد به یادگیری این مباحث علاقهای ندارد؛ بنابراین از دانشگاه انصراف داد و به نوشتن داستان و مقاله روی آورد. مقالات او با محوریت اسطوره، نماد و تمثیل و کهنالگوها، در صفحهی ادبی_فرهنگی مجلهی آیندگان به چاپ میرسیدند. گلی ترقی در ایران با هژیر داریوش ازدواج کرد که ثمرهی آن دو فرزند بود؛ اما نهایتاً زندگیشان به بنبست رسید و از یکدیگر جدا شدند. او به مدت 9 سال در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس شناخت اساطیر و تمثیلها پرداخت و با شروع انقلاب و بسته شدن دانشگاهها، تصمیم گرفت به همراه دو فرزند خود برای مدت کوتاهی به فرانسه مهاجرت کند. با آغاز جنگ و بزرگ شدن بچهها، گلی ترقی برای همیشه در پاریس ماندگار شد؛ اما همواره به یاد وطن بود و در این سالها بارها به ایران سفر کرد.
فعالیتهای ادبی گلی ترقی
گلی ترقی اولین داستان خود به نام میعاد را با تشویق فروغ فرخزاد و کمک شمیم بهار در مجلهی هنر و اندیشه منتشر کرد و بعد از چاپ چندین داستان دیگر در همین مجله، به سراغ نوشتن نخستین مجموعه داستان خود با عنوان من هم چهگوارا هستم رفت. خاطرههای پراکنده، دو دنیا، جایی دیگر و... مجموعه داستانهای کوتاه او و خواب زمستانی، اتفاق و بازگشت رمانهایش هستند؛ او همچنین داستان منظومی دارد با نام دریاپری، کاکل زری. بسیاری از داستانهای ترقی مانند درخت گلابی، گلهای شیراز، آن سوی دیوار و... بهعنوان داستان برگزیده جایزهی ادبی هوشنگ گلشیری در سالهای 1380 و 1382 انتخاب شدند. او کتاب خانوادهی زیر پل نوشتهی ناتالی سویج کارلسون را نیز ترجمه کرده است.
گلی ترقی در نوشتن فیلمنامه نیز استعداد خاصی دارد. او فیلمنامهی فیلم بیتا ساختهی هژیر داریوش را تنها در دو هفته نوشت و طرح اولیهی فیلم چه خوبه که برگشتی مهرجویی از کارهای او محسوب میشود. داریوش مهرجویی فیلم درخت گلابی خود را نیز با اقتباس از داستان درخت گلابی این نویسنده ساخته است.
نگاهی بر سبک کلی نوشتههای گلی ترقی
گلی ترقی داستانهای خود را در سبک رئالیسم مینویسد و سعی دارد حوادث روزمره و زندگی معمولی مردم را به تصویر بکشد. او با زبانی ساده و لحنی صمیمی از تجربههای زیستهی خود کمک میگیرد تا کشمکشهای درونی افراد مختلف را در داستانهایش روایت کند. بیشتر اوقات از جملات کوتاه برای بیان مقصود خود کمک میگیرد و از ادبیات عامیانه نیز در نوشتههایش استفاده میکند؛ مسئلهای که باعث شده است داستانهایش نثری روان داشته باشد و مخاطب را به دنبال خود بکشاند. او از دغدغههای زنان صحبت میکند و نسبت به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز بیتفاوت نیست.
در موضوع کار و آثار گلی ترقی قبل و بعد از مهاجرت تفاوتهایی اساسی دیده میشود. او قبل از مهاجرت در داستانهای خود راوی ترس از گذشتن زمان، تنهایی، حسرت، خمودگی، مرگ و... بود و بعد از مهاجرت کمکم از آن دنیای تاریک فاصله گرفت و به نمایش تقابل سنت و مدرنیته، مشکلات مهاجران و سختیهای دوری از وطن مشغول شد و کوشید حس نوستالژی را در درون خود زنده کند و به خاطرات خوش گذشته پناه ببرد.
کتاب اتفاق
رمان اتفاق در سال 1393 برای نخستین بار منتشر شد. نویسنده در این اثر داستان زندگی فرزندان دوقلوی یک خانواده به نامهای شادی و نادر را از زمان تولد تا 60 سالگی روایت میکند. این خواهر و برادر که گویی یک روح هستند در دو جسم، نقاط اشتراک زیادی دارند. آنها تا نوجوانی کنار همدیگر زندگی میکنند؛ اما با رسیدن به سن جوانی، نادر تصمیم میگیرد به آمریکا برود و شادی زندگی در کنار خانواده را برمیگزیند. حالا سالها از دوری خواهر و برادر میگذرد و شادی که در آستانهی 50 سالگی قرار دارد، فرازونشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته و سردوگرم روزگار را چشیده است. این خواهر مهربان با وجود احساس دلتنگی برای برادرش، امیدوارانه به زندگی ادامه میدهد و تنها آرزو دارد یکبار دیگر او را ببیند.
«میگویند آدمها شبیه به اسمشان میشوند. شاید. هرچه هست، درست یا نادرست، شادبانو نمونهی کاملی برای اثبات این گفته است. این زن توی قلب اسمش زندگی میکند و با آن رابطهای درونی دارد. درست است که زندگی _زندگی حسود_ پوستش را کنده و هزار نیش سوزن به جسم و روحش زده است، اما نتوانسته قلب امیدوار او را مغلوب کند. پنجاهسالگی به چشم او متعلق به کسی دیگر است و مرگ متعلق به زن یا مردیست که آگهی مرگش را به روزنامه دادهاند. ده سال کمتر از سن واقعیاش نشان میدهد و زمان درونیاش از چهلسالگی جلوتر نرفته است. بدنش سالم و محکم است و زیباییاش از درون میآید. از آن زنهاییست که با چشمهایش میخندد و حضوری دلپذیر و شیرین دارد. بعضیها عبوس و نقنقو به دنیا میآیند و با غرولند از دنیا میروند. شادبانو با نگاهی هشیار و صورتی شکفته به دنیا آمد. خوش و خندان و کنجکاو.»[1]
رمان اتفاق سرشار از توصیفات خواندنی است و پایانی خوش دارد. گلی ترقی در این کتاب هجرت را از پنجرهای متفاوت نگاه کرده است. او ضمن اشاره به سختیهای مهاجرت، عواطف و احساسات نزدیکان فرد مهاجر را نیز به تصویر میکشد.
کتاب بازگشت
رمان بازگشت دربارهی زندگی زنی به نام ماهسیما شایان است. ماهسیما 55 سال دارد و سالها قبل با همسرش، امیررضا، و دو پسرش به فرانسه مهاجرت کرده است. امیررضا بعد از مدتی زندگی در پاریس، برای فروش زمینهای خود به ایران بازمیگردد و همسر و فرزندان خود را در غربت رها میکند. پسرها هم حالا از مادر جدا شدهاند و به سوی سرنوشت خود در آمریکا رفتهاند. ماهسیما از ایران خارج شده و سختیهای مختلف را تحمل کرده بود تا به آرامش و خوشبختی برسد، اما حالا در غربت با دنیایی شک و تردید تنها مانده است.
«مهاجرت در ذهن ماهسیما بهمعنای کندن و آمدن و ماندن نبود. با خودش گفته بود:"میریم. دو سه سالی فرانسه میمونیم. اوضاع که عادی شد، برمیگردیم." خوشحال بود که نزدیک ایران هستند. پنج ساعت با هواپیما تا تهران. پیاده هم میدویدند، میرسیدند. پیش از هر کار باید مستقر میشدند و مستقر شدن کار آسانی نبود. سال اول دور خودشان میچرخیدند و به در و دیوار دنیایی ناآشنا میخوردند. گرفتار پیدا کردن جا برای سکونت، نوشتن اسم پسرها در مدرسه، گم شدن در کوچههای تنگ و باریک و راهروهای پیچدرپیچ متروهای زیرزمینی بودند. روزهایی بود که از این همه ندانستن و نفهمیدن خسته میشدند. حرفزدنشان محدود بود و مثل موجودات ابتدایی، به انواع خوراکیها اشاره میکردند: این_ اون_ اونیکی. اسمشان را در کلاس زبان فرانسه نوشتند. ماهسیما هیجانزده بود. حس میکرد جوان شده و به همکلاسیهای جوانش لبخند میزد. دفترچهی صدبرگی خریده بود با دو قلم. مینشست ردیف اول، سرش را بالا میگرفت و با دقت به حرفهای نامفهوم خانم معلم گوش میداد. عاشق ناز و اطوار زبان فرانسه بود.»[2]
خانم شایان در روزهای میانسالی خود بر سر یک دو راهی بزرگ قرار دارد و از آمدن به ایران و ماندن در فرانسه به یک میزان میترسد. او مدام خاطراتش را مرور میکند و درنهایت تصمیم میگیرد به وطنش بازگردد. بازگشت ماهسیما به ایران و مواجه شدنش با بسیاری از حقایق، باعث تغییراتی اساسی در زندگی او میشود و این تغییرات داستان کتاب بازگشت را شکل میدهند. این رمان نهفصلی در سال 1397 منتشر شد و جزو ادبیات مهاجرت محسوب میشود. گلی ترقی برای نوشتن رمان خود از راوی دانای کل استفاده کرده که باعث جذابتر شدن داستان شده است.
کتاب جایی دیگر
مجموعه داستان جایی دیگر در سال 1379 منتشر شد. این کتاب 6 داستان کوتاه به نامهای بازی ناتمام، اناربانو و پسرهایش، درخت گلابی، بزرگبانوی روح من، سفر بزرگ امینه و جایی دیگر دارد که در عین استقلال، در مفاهیمی مانند تنهایی، انزوا و دوری از جامعه و ناامیدی اشتراکهایی دارند. در سال 1985 داستان بزرگبانوی روح من از این مجموعه بهعنوان بهترین داستان سال فرانسه انتخاب شده است.
گلی ترقی در کتاب خود داستانهای عجیبوغریبی تعریف نمیکند و شاید بسیاری از این داستانها را در اطرافمان دیده یا شنیده باشیم. داستان زنی که در هواپیما دوست دوران دبیرستانش را میبیند و خاطرات گذشته برایش زنده میشود، خدمتکاری که در کشورهای مختلف کار میکند و مجبور است درآمد خود را برای همسرش بفرستد و یا پیرزنی بیسواد که میخواهد به دیدن پسرهایش در خارج از کشور برود و از یک مسافر دیگر کمک میخواهد و با او درددل میکند. هنر نویسنده درواقع استفاده از زبان شیوا و روان و خلق شخصیتهایی بهیادماندنی است که میتواند مخاطب را تا انتهای داستان با خود همراه کند.
«سرتان را درد آوردم. نگذاشتم بخوابید. خواستم ببینید بچه چه به روز آدم میآورد. ده سال است توی خواب و بیداری با این پسرها حرف میزنم. میترسیدم نسیان بیاورم و پسرها را فراموش کنم. شوهرم گفت:"نسیان برکت است. رحمت است. کاش عشق این پسرها از دلمان میرفت. کاش سرمان را میگذاشتیم زمین و میمردیم." من قسم خوردم تا بچههایم را نبینم، سرم را زمین نگذارم. نماز که میخواندم اسم پسرهایم را بلندبلند به زبان میآوردم. آنقدر گفتم تا صدایم به گوششان رسید. برایم بلیت دادند. از یزد آمدم تهران. رفتم منزل مهندس، برادر سهیلا خانم. آقای مهندس کمک کرد و من را آورد فرودگاه. گفتند:"سوئد بادمجان نیست." چند کیلو با خودم آوردهام. کاش شما هم میآمدید به سوئد. همین امشب میخواهم خورشت بادمجان درست کنم. بعد هم خورشت فسنجان. هر شب یکجور غذای ایرانی برای این پسرهای نامهربان درست میکنم تا هوای یزد به سرشان بزند. سوئد کدام جهنمدرهایست؟ سهیلا خانم گفت:"آب توی دهان یخ میزند. اشک توی چشم مثل خردهشیشه میشود. آدم را درجا کور میکند." گفتم:"ایخدا، نکند بچههام کور شده باشند؟ خدا میداند این مدت چی خوردهاند؟" شوهرم گفت:"اینها گوشت خوک میخورند. واسه همین است که شکل زنها شدهاند."»[3]
خواندن داستان و رمانهای مختلف به انسانها این فرصت را میدهد که برای مدتی مشکلات شخصی خود را نادیده بگیردند و به دنیای قصهها سفر کنند. اگر شما هم دلتان میخواهد گاهی این حس خوب رهایی را تجربه کنید و با داستانهایی جذاب و خواندنی روبهرو شوید، خواندن نوشتههای گلی ترقی را از دست ندهید. همچنین اگر علاقه دارید بیشتر با آثار گلی ترقی آشنا شوید، به یادداشتهای مرتبط به او در سایت آوانگارد مراجعه کنید.
منابع:
ترقی، گلی، اتفاق، تهران، نیلوفر، 1398
ترقی، گلی، بازگشت، تهران، نیلوفر، 1397
ترقی، گلی، جایی دیگر، تهران، نیلوفر، 1391
[1]- ترقی، 1398: 3
[2]- ترقی، 1397: 14_15
[3]- ترقی،1391: 58
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.