کتاب جایی دیگر
کتاب جایی دیگر
نامهی سوم از خود امینه بود، به انگلیسی، انگلیسی سلیس درست. داده بود برایش نوشته بودند. اما حرفهای خودش بود، شیرین و ساده و خودمانی. نگاه خوابآلود و صدای مخملیاش (وقتی زیر درختها آواز میخواند) و عطر نارگیلی موهایش، از درز جملههای بیرون میزد. بدن گرمش پیش چشمانم آمد و دلم تنگ آفتاب تهران شد. خر شدم.
میدانستم که آقاراجا خیال سودجویی دارد و امینه وسیله پول درآوردن اوست. حقوقی کم پیشنهاد کردم. آقاراجا چانه زد. سه صفحه دربارهی محسنات امینه نوشت: آشپزی- خیاطی- خانهداری- قالیبافی- ریسندگی و اینکه از هر انگشت امینه هنرهای گوناگون میبارد و هزار حرف دیگر. چاخان پشت چاخان. امینه را میشناختم و یادم بود که تنبل و هیچکاره است. تنها حُسن امینه در سادهدلی و مهربانیش بود، در زیبایی و خندههای شیرنش. میدانستم که خوشاخلاق است و آزاری به بچهها نخواهد رساند. منتها، باید تکلیفم را با مستر راجا از ابتدای کار روشن میکردم. طرف کلک بود و اهل دَبه. با خودم گفتم که برایِ امینه حساب بانکی باز میکنم و اجازه نمیدهم یک فرانک یا یک دلار از پولهایش را برای مستر راجا بفرستد.