مجله مترجم شماره 85
مجله مترجم شماره 85
مجله مترجم اگر یک خواننده ثابت قدم یا به قول مشهدیها «پابه جفت»، داشته باشد آن خود من هستم. سی و اندی سال است که مجله را کلمه به کلمه از سر به ته و از ته به سر میخوانم و دیگر پیر سال و ماه شدهام ولی او دارد روز به روز جوانتر میشود و هر روز افقهای جدیدتری مقابل دیدگانش میگشاید. گفتیم که ما و او به هم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوان است هنوز. در این سن هم نفسی با او گرچه دشوار است ولی لب لعلی دارد که مپرس. مدام نشاط جوانی به من میبخشد و مرا شوخ چشمانه به کودکی کردن در پیری وا میدارد و مدام بند علاقهام را سفتتر میکند. تو گویی بنجامین باتن شدهام کودکی که در بدن پیرمردی اسیر شده است. زمانی خیال میکردم من او را در میآورم ولی حالا از توهم به درآمدهام و میدانم که اوست که مرا از نادانی درباره ترجمه در میآورد و مدام به تعمق و یادگیری بیشتر بر میانگیزد و من هم در مقابل این همه لطف و سخاوت، رنج انتشار آن را زکات دانایی فرض میکنم و به جانش میخرم. پس بگرد مترجم عزیز تا بگردم دورت.
سخن سردبیر