کتاب نامه هایی از کرمان به دوبلین
کتاب نامه هایی از کرمان به دوبلین
1 عدد
چندین عکس از سردار نصرت به من نشان دادند، یکی در اونیفرم نظامی که او را با این لباس دیده ام. گفتم آ عکس خوبی است، عین خودش است. با این حرف بی منظور من سیل سؤال سرازیر شد شما چطور او را دیدید؟ چه وقت او را دیدید؟ هرگز به فکرم خطور نکرده بود ممکن است سردار نصرت به زنهای اطرافش نگفته باشد مرا (و پیش از من خانم دو کا و خانم هیگ و خانم سایکس و دیگران را) در مناسبتهای رسمی در کنسولگری دیده است. مات و مبهوت ماندند. نمیدانم حرف نسنجیده من تا چه حد ممکن است مانع حضور مرد بینوا در مهمانیهای کنسولگری شود! با دقت توضیح دادم اصلا این طور نیست که من همیشه در برابر مهمانها ظاهر شوم، فقط در مواقع جشنهای بزرگ مثل سالروز تولد پادشاه (و برای پذیرایی) حضور دارم.