کتاب به اجاقت قسم...
کتاب به اجاقت قسم...
1 عدد
من پس از آنکه با وجود تلاش بسیار و سپردن راه های ناهموار به مقام مهمی دست نیافتم دلسوز و مردم دوست شدم و به فکر با سواد کردن بچه های بی صاحب عشایر افتادم.
به پشت میزنشینی و ترقیات معمول اداری رغبت نداشتم و به این فکر افتادم که بضاعت مختصر سوادم را که در طول تبعید پدر و مادرم به تهران، در مدت سلطنت رضاشاه به دست آورده بودم در طریق تعلیم و تربیت عزیزان عشایری به کار برم. کعبه ی امیدم وزارت آموزش و پرورش بود. به سالنهای انتظار رفتم عریضه های بلند بالا نوشتم، سر تعظیم فرود آوردم و کمر خم کردم.
چاره ی درد نشد. گردانندگان این دستگاه عریض و طویل آن چنان سرگرم تدارک و تهیه ی تصدیق و دیپلم برای شهریها و قصباتی ها بودند که مجالی برای حل مشکل من نداشتند.