کتاب بخارای من، ایل من
کتاب بخارای من، ایل من
1 عدد
من از انشانویسان سالهای آخر دبیرستان بودم. هم کلاسهایم همین که عاشق میشدند به سراغم میآمدند تا برایشان نامههای سوزناک بنویسم و من بعضی از این نامه ها را طوری مینوشتم که خودم هم به گریه میافتادم. کم کم شهرتی به دست آوردم و در سال اول حقوق کارم به جایی رسید که بر کتاب اشک معشوق اثر مشهور مهدی حمیدی مقدمهی شورانگیزی نگاشتم. انتشار این اثر شهرت مرا چنان بالا برد که عدهای از بچهها حتی در نامههای خانوادگی نیز از من کمک خواستند. خوب به خاطر دارم که یکی از آنها که بعدها از وکلای نامدار مجلس شد و ادارم کرد که نامهی پرمهری به مادرش که در شهرستان بود بنویسم. مادر از قلم حساس پسر چنان بیتاب شد که بیدرنگ یک قوارهی پارچهی نفیس لباسی برایش فرستاد. نامه را من نوشتم و لباس را او پوشید.
یادداشت