کتاب آخرین تزار
کتاب آخرین تزار
1 عدد
در آن زمان نیز، درست مثل امروز قرن رو به آخر میرفت. در آن زمان نیز، درست مثل امروز سالخوردگان با اندوه روزگار میگذراندند چون میدانستند هرگز به روزگار آینده نخواهند رسید، آینده ای که به بشریت نوید شکوفایی علمی و سعادت و آرامش میداد اما جوانان فرارسیدن تقدیر محتوم را احساس میکردند، از راه آمدن قرنی با مضربی منحصر به فرد و رازآمیز، قرن بیستم».
یکی از خوشبخت ترین زوجهای جوان دنیا نیکی و آلیکس، دو دلداده ی کام یافته که به ازدواج در آمدند و فرمانروای یک ششم جهان شدند نیز به این آتیهی سرشار از نیکبختی چشم دوخته بودند. بنا بود روز تاجگذاری آن دو دیباچه ای باشد بر زندگی سعادتمندانه تری که بی شک در قرن جدید انتظارشان را میکشید.
چهاردهم مهی ۱۸۹۶، مسکو... ناقوسهای کلیسای جامع کاخ کرملین به صدا در آمدند. نیکالای جوان و شهبانوی زیبارو و زرینه مو پا به کلیسای جامع مسکو نهادند، ناقوسها از طنین افتادند و میدان قدیمی، لبریز از جمعیت، در سکوت فرو رفت.
کلیسای جامع مسکو. آیین مقدس تاجگذاری سرانجام آن لحظه ی بزرگ و باشکوه فرا رسید: تزار تاج را از دستان اسقف اعظم گرفت و بر سر خویش نهاد...
از سخنرانی اسقف اعظم «ای تزار پارسا، ای امپراتور کبیر، ای فرمانفرمای سراسر روسیه! این تاج زیبنده ی چون توییست، زینت بخش مرئی سر تو لیک گویی آن برترین شهریار، مسیح مقدس، از عالم غیب تاج نامرئی خیر و برکت خویش را نیز بر تو نهاده است، تویی که خود چون سر تمام روسهایی. آری مسیح بدین تاج نامرئی بر شهریاری تو و اختیار مطلق تو بر ملت مسیح مهر تایید نهاده است.»
هجدهم ژوییه ی ۱۹۱۸ یکاترینبورگ