کتاب دوریت کوچک
کتاب دوریت کوچک
در کشور فرانسه در نزدیکی بندری کنار دریای مدیترانه محبسی برای بدهکاران بنا کرده بودند که آن را زندان ثبت مینامیدند.
حکایت از مردی است که از دوخت و دوز دنیا اسیر صندلی کهنه ی زندانی میشود و تنها امیدش دختر کوچک اش است که با جان و دل برای زنده ماندن با چرخ خیاطی روزگاری سپری میکند.
دوسال پیش به مارسی ،آمدم آنوقت فقیر بودم و این حقیقتی است. با گرفتن بیوهی یک مهمانخانه دار که ثروتی داشت وصلت ناجوری کردم خیلی دیر متوجه شدم که اخلاق ما باهم جور نخواهد شد. سرپول چند دفعه باهم دعوا کردیم هر وقت برای مخارج شخصی خود به مبلغ ناچیزی احتیاج پیدا میکردم دعوای تازه ای برپا میشد.