کتاب لالایی
کتاب لالایی
1 عدد
کودک مرد. چند ثانیه کافی بود. دکتر تأئید کرد زجر نکشیده. او را در کیسهای خاکستری خواباندند و چفت و بست براق را از روی جسم پارهپارهای گذراندند که وسط اسباب بازیها شناور بود. وقتی نیروهای امدادی رسیدند دخترک اما هنوز جان داشت. مثل حیوانی وحشی جنگیده بود. آثار نزاع و تکههای پوست زیر ناخنهای سستش پیدا شد. در آمبولانسی که او را به بیمارستان میبرد، به خود پیچیده و تشنج کرده بود. چشمهایش از حدقه بیرون زده بود و به نظر میرسید هوا را جست وجو می کند. گلویش پر از خون شده بود. ششهایش سوراخ و سرش به شدت به کمد آبی کوبیده شده بود. از صحنهی جنایت عکس برداری شد. پلیس اثر انگشتها را ثبت کرد و مساحت حمام و اتاق بچهها را اندازه گرفت. روی زمین، فرش کودکانهای که نقش سفیدبرفی بر آن دیده میشد آغشته به خون بود. میز کودک نیمه واژگون شده بود. اسباب بازیها در کیسههای شفاف قرار گرفت و مهر و موم شد. حتا از کمد آبی نیز در دادگاه استفاده خواهد شد.
صفحه 9