کتاب ماوتهاوزن
1 عدد
این کتاب روزشمار وقایع است. از روزهایی آغاز میشود که همه چیز نشان میدهد که جنگ رو به پایان است. قصه را به گونه ای شروع نمیکنم تا در خلق آغازی تأثیر گذار موفق باشم. چه بسا اگر اردوگاه را به همراه اولین تخلیه اهالی به سوی یونان ترک کرده بودم، این فکر هرگز به ذهنم خطور نمی کرد. اما میبایست باز هم مدت نسبتاً زیادی به همراه هم میهنان یهودی مان در ماوتهاوزن آزاد شده میماندم، و فقط هنگامی آنجا را ترک کردیم که هم میهنانم بالاخره شرایط سفر را به دست آوردند.
از ۵ مه تا پایان ژوئیه، ماوتهاوزن هنوز محلی بود که هزاران انسان را با مصیبت ها و سوگنامه هایشان در خود جای میداد. جنگ به پایان رسیده بود اما صلح اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود. تقسیم بندی ای که بعدها به رویارویی بین نیمی از دنیا با نیمی دیگر بدل شد. برای هزاران اسیر سابق، روز آزادی پایان تیره بختی و البته آغاز سیه روزی دیگری بود، و اردوگاه یگانه مکانی که می توانستند بمانند - چه طنز تلخی- چون دیگر جایی نداشتند بروند. وضعیت دنیا پس از جنگ به شکل جنینی بود؛ دنیایی که مهیا بود پس از فروخوابیدن هیاهوی جشن های پیروزی متفقین مهربان بر دشمنان بشریت و آرزوهای «دگر
هرگز چنین مبادا!» دگر هرگز چنین مبادا دست به کشتار بزند.