کتاب داستان لوسی گولت
کتاب داستان لوسی گولت
سروان اورارد گولت در شب بیست و یکم ژوئن ۱۹۲۱ شانه راست پسر را زخمی کرد. در آن ظلمات، همانطور که بالای سر متجاوزان را نشانه رفته بود، تک تیری از پنجرهای در طبقه بالا شلیک کرد و سپس آن سه نفر را نظاره کرد که با قدمهایی ترسان پا به فرار گذاشتند، فرد مجروح با یاری همدستانش. آمده بودند خانه را به آتش بکشند، قبلا هم آمده بودند و آمدنشان دور از انتظار نبود. آن دفعه دیرتر آمده بودند، اوایل بامداد، کمی گذشته از ساعت یک. سگهای گله بیرونشان رانده بودند، اما یک هفته نشد که سگها مسموم دراز به دراز در حیاط افتادند و سروان گولت میدانست که متجاوزان باز پیدایشان خواهد شد.
صفحه ۱۵