کتاب جزء از کل

نویسنده: استیو تولتز

وقتی در یک دوره زندگی می‌کنی از لحاظ مکان بالقوه‌ی پرش کمبود نداری. شهرمان با دیواره‌های صخره‌ای احاطه شده بود. پرشیب‌ترین‌شان را پیدا کردم و ازش بالا رفتم، صعودی خسته‌کننده و تقریبا عمودی به لبه‌ای که با درختان بلند احاطه شده بود. بعد از ترک زندان به این نتیجه رسیدم هری راست می‌گوید: احتمالا من فیلسوف بودم، یا دست‌کم یک بیگانه‌ی ابدی، و زندگی هم قرار نبود برایم راحت‌تر شود. خودم را از جریان جدا کرده بودم، از کشتی مادر کنده بودم، حالا داشتم با عجله می‌رفتم سمت فضای لایتناهی ترسناک بالای سرم.

صفحه 81

افزودن به پاکت خرید 395,000 تومان

کتاب جزء از کل

دیدگاه‌ها

کامران ۱۴۰۰/۰۵/۰۳

مطالب پیشنهادی

همه‌مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم...

برگرفته از کتاب "عامه پسند" نوشته‌ی چارلز بوکفسکی، ترجمه‌ی پیمان خاکسار، نشر چشمه

مادربزرگم یونانی بود

مروری بر کتاب مادر بزرگت رو از اینجا ببر نوشته‌ی دیوید سداریس

هر سکه‌ای دو رو دارد

مروری بر کتاب « بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم » نوشته‌ی « دیوید سداریس »

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 395,000 تومان