کتاب کمی ایمان داشته باش
کتاب کمی ایمان داشته باش
یاد گرفتهام در هر گفتوگویی دست کم سه طرف حضور دارند: شما، شخص دیگر و خداوند.
این درس را از یک روز تابستانی که در دفتری کوچک نشسته بودیم به خاطر دارم. من و استاد شلوارک پوشیده بودیم. پاهای برهنهام عرق کرده بود و به روکش چرمی و سبزرنگ صندلی میچسبید و وقتی آنها را بلند میکردم درقی صدا میکرد.
استاد دنبال یک نامه میگشت. اول یک دفترچه، بعد یک پاکتنامه و سپس یک روزنامه را برداشت. میدانستم هرگز آن را پیدا نمیکند. انگار به هم ریختگی اتاق، بخشی از زندگیاش شده بود، بازیای که باعث میشد روزگار برایش جالبتر شود.
وقتی منتظر بودم، نگاهی به پوشهای که در قفسهی پایینی بود انداختم، همانکه رویش نوشته بودند «خدا». هنوز آن را باز نکرده بودیم.
«آه»، انگار استاد تسلیم شد.
صفحه ۹۲