کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت | نشر قطره
کتاب اولین تماس تلفنی از بهشت | نشر قطره
هفتهای که این اتفاق رخداد
روزی که دنیا اولین تماس تلفنی از بهشت را دریافت کرد، تِس رَفِرتی در حال باز کردن یک بسته چای کیسهای بود.
دیلینگ دیلینگ!
او زنگ تلفن را نادیده گرفت و ناخنش را وارد پلاستیک بسته کرد.
دیلینگ دیلینگ!
با انگشت سبابهاش، به قسمت برآمدهٔ پلاستیک چنگ زد.
دیلینگ دیلینگ!
بالاخره پلاستیک را پاره کرد، سپس بستهبندی را باز و پلاستیک را در مشت خود مچاله کرد. میدانست که اگر تلفن را قبل از یک زنگ دیگر برندارد، بهطور خودکار روی پیغامگیر میافتد.
دیلینگ…
«اَلو؟»
دیگر دیر شده بود.
با خود زمزمه کرد: «اَه. از دست این ماسماسک.» صدای تلفن روی پیشخوان آشپزخانه را شنید که پیغام را با صدای خودش پخش میکرد.
«سلام، تِس هستم. لطفاً اسم و شماره تلفن خود را بگذارید. در اسرع وقت با شما تماس خواهم گرفت. متشکرم.»
صفحه 7