کتاب نظریه عمومی فراموشی
کتاب نظریه عمومی فراموشی
مفهوم ترس
از رخدادهای دنیای بیرون از پنجره میترسم، از هوایی که منفجر میشود و از سروصدای ناشی از آن. من از پشهها و انواع و اقسام حشراتی که اسمشان را نمیدانم وحشت دارم. مانند بطی که دستخوش جریان یک رودخانه خروشان شده است از عالم و آدم بیگانهام. از زبانهایی که از بیرون شنیده میشود، از زبانهایی که رادیو به خانه میآورد سردرنمیآورم. نمیدانم دربارة چه چیزی سخن میگویند، حتى موقعی که به زبان پرتقالی صحبت میکنند، زیرا این زبان پرتقالی که با آن سخن میگویند دیگر از آنِ من نیست.
حتی روشنایی به چشمانم عجیب و غریب میآید.
روشنایی کورکننده.
رنگهای خاصی که نباید در یک آسمان سالم دیده شوند.
من آنقدر که با سگم اخت شدهام با مردم دنیای بیرون اخت نیستم.
صفحه ۳۱