کتاب تادیب: روایت یک تحقیر
کتاب تادیب: روایت یک تحقیر
«این قصهها چیست؟ یک مرد، یک مرد واقعی هرگز عاشق نمیشود! اگر بشود، کارش ساخته است... تو فکر میکنی ژنرال دوگل عاشق است؟»
«بله، فرمانده، عاشق فرانسه است!»
شروع میکند به خندیدن. بعد هم چند سؤال کلی از آن دو نفر میپرسد. وقتی داریم میرویم، به ما میگوید پادگانمان عوض میشود. نمیگوید کجا، فقط میگوید راحتتر از اینجاست.
چند روز بعد با ژنرال ادريس بن عمر دیدار میکنیم؛ کسی که اکتبر ۱۹۶۳ الجزایریها را در جنگ موسوم به «جنگ شنها» عقب رانده بود. الجزایر نمیخواست شهر معدن خيز تندوف را به مراکش بازگرداند. فرانسه در آنجا معدن آهن کشف کرده بود و سال ۱۹۳۴ آن را به خاک الجزایر ضمیمه کرده بود. البته دعواهایی هم بر سر مرز بود. آن روز یک وعدهی درستوحسابی خوردیم. حتی به جای پنیر کیبی به هر کداممان یک سیب دادند.
صفحه ۷۹مروری بر کتاب تادیب را در وبلاگ آوانگارد بخوانید.