کتاب از ریورساید تا دیوانگی
کتاب از ریورساید تا دیوانگی
ستوان کارو
والتر خواهش میکنم: همهش تقصیر منه. قرار نبود امشب اینجوری بشه. درست میگی، من یه کاسهلیسزنِ فرصتطلبم که به خاطر پول و مقام هر غلطی لازم باشه میکنم - هر غلطی. ولی عاشق این زنی هستم که این جا وایستاده. من عاشقشم والتر – میدونم روز عروسیمون دلش میخواد توی کلیسا فقط تو همراهیش کنی، این یعنی منم این رو میخوام. خوب بهش فکر کن. خواهش میکنم.... ببین، پدر منم مثل تو به مأمور گشت بود. سیاهپوست نبود، آره، ولی مثل تو بود. خیلی شبیه تو بود. نه بهتر، نه بدتر. خاکیِ خاکی و صادق، میدونی؟ این شغل نهایتاً یه جوری ما رو به کشتن میده. معمولاً اینطور بوده. پدرم - لولة تفنگش رو گذاشت تو دهنش و خودش رو خلاص کرد. اگه میدیدیش ازش خوشت میاومد، و اون هم از تو. شاید خیلی ندونم، ولی دیگه یه چیزهایی هم حاليمه. توافقنامه رو امضا کن. سعی نکن یه قهرمان باشی. په پدربزرگ باش. تا پنج بعدازظهر دوشنبه باید یه جوابی بهشون بدی والتر.