کتاب گرگ و میش هوای خردادماه
کتاب گرگ و میش هوای خردادماه
میدانستم که پول قبض تلفن ما بالاست و به همین علت بهآسانی 50 هزار تومان را در اختیار صاحبخانه گذاشتم. در آن زمان، خانوادۀ محمدآقا در برادفورد زندگی میکردند و مهدیه هم از شدت دلتنگی هر هفته به آنها زنگ میزد. من هم برای کمک به روحیۀ مهدیه با این هزینه کنار آمده بودم و آن را در شمار مخارج ضروری زندگی به حساب میآوردم.
زندگی در مجتمعهای همشهری ابتدا برایمان چندان دلانگیز نبود، زیرا دنجی و سکوت آرامش زیرزمین را نداشت. با گذشت زمان و استقرار تدریجی همسایهها بهخصوص دوستانی مانند امید پارسانژاد اما وضع متفاوت شد.
صفحه 95