مجله حوالی شماره ۶ بیمارستان
مجله حوالی شماره ۶ بیمارستان
آدمهای عمودی کنار آدمهای افقی. بیمارستان همین است، نه چیزی بیشتر، نه چیزی کمتر. نه اینکه فکر کنید چون اتاقم توی مسیر راهروی منتهی به سردخانه است، اینها را میگویم. از این راهرو خیلیهاشان بدون کاور جسد هم میگذرند و عملاً زندهاند، یا قرار است زنده بمانند. فقط انتهای مسیر به آنجا ختم میشود. این انتها اصلاً هم فلسفی نیست؛ واقعاً یک انتهای راهروست که واقعاً هم سردخانه است.
اتاقم طبقة همکف بود. توی توسعه بخشها تخریب شد. حالا آمدهام این پایین. خودم که نخواستم، فرستاده شدم؛ بیهیچ کتاب یا پیغامی. معمولاً فرستادگان میل به طبقة بالا دارند؛ اما میل ما همیشه مهم نیست؛ نبوده.
صفحه ۱۱۲