کتاب ناصر و فردین
کتاب ناصر و فردین
من فکر میکنم بازیگری در وجود آدمهاست. از وقتی شروع میشود که ادم خودش را میشناسد. اول بگویم که خوشحالم که با شما صحبت میکنم:
ما درِ خلوت به روی غیر ببستیم از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
پدرم سینمایی داشت در خیابان سیروس که بالاخانۀ آنجا هنوز هم هست. به نام سینما شرق. فکر میکنم سال 1314 یا 15 بود. آن موقع پدرم با دوستان و اقوامش سینمایی درست کردند که دستهجمعی آنجا را اداره میکردند. ما هم در خانه با دخترخالهها و پسرخالهها پردهای میکشیدیم و چراغ روشن میکردیم و حرکاتی میکردیم. چون سینما مسألۀ روز بود. ما هم عاشقش بودیم.
صفحه 9